کلمه جو
صفحه اصلی

misery


معنی : بدبختی، جفا، بیچارگی، تهی دستی، نکبت
معانی دیگر : فلاکت، تیره بختی، رنج، مصیبت، عذاب، سیه روزی، شوربختی، ادبار، آدرنگ، محنت، اندوه، غم، الم، موجب رنج و فلاکت (مانند درد یا غم یا فقر یا درماندگی)، (محلی) درد (در بخشی از بدن)، پستی

انگلیسی به فارسی

بدبختی، بیچارگی، تهی دستی، نکبت، پستی


بدبختی، بیچارگی، نکبت، تهی دستی، جفا


انگلیسی به انگلیسی

• distress, wretchedness, sorrow, suffering, poverty
misery is great unhappiness.

مترادف و متضاد

بدبختی (اسم)
calamity, adversity, misery, misfortune, disaster, mishap, reverse, misadventure, mischance, ill-being, wrack

جفا (اسم)
misery, anguish

بیچارگی (اسم)
desperation, calamity, misery, misfortune

تهی دستی (اسم)
poverty, misery, indigence

نکبت (اسم)
misery, lousy

pain, mental or physical


Synonyms: ache, agony, anguish, anvil chorus, bad news, blues, depression, desolation, despair, despondency, discomfort, distress, dolor, gloom, grief, hardship, headache, heartache, hurting, melancholy, pang, passion, sadness, sorrow, squalor, stitch, suffering, throe, torment, torture, twinge, unhappiness, woe, worriment, worry, wretchedness


Antonyms: cheer, delight, fun, gladness, happiness, joy, pleasure


trouble, disaster


Synonyms: adversity, affliction, anxiety, bitter pill, burden, calamity, catastrophe, curse, destitution, difficulty, grief, indigence, load, misfortune, need, ordeal, penury, poverty, privation, problem, sordidness, sorrow, squalor, trial, tribulation, want, woe


Antonyms: advantage, benefit, blessing, boon, good fortune, good luck


جملات نمونه

1. misery and loneliness darted from her eyes
اندوه و تنهایی از چشمانش می بارید.

2. misery seeks company
سوته دلان دور هم جمع می شوند،آدم مصیبت دیده با مصیبت دیده محشور می شود

3. their misery diminishes all human beings
سیه روزی آنها همه ی انسان ها را خفیف می کند.

4. floods brought misery to the farmers of that region
سیل کشاورزان آن ناحیه را دچار فلاکت کرد.

5. how will misery impact on such a poet?
بدبختی چه تاءثیری بر چنین شاعری خواهد داشت ؟

6. their untold misery
فلاکت وصف ناپذیر آنها

7. they live in misery and want
آنان در فقر و تنگدستی زندگی می کنند.

8. orphans lived in utmost misery
یتیمان در نهایت فلاکت زندگی می کردند.

9. he plumbed the depths of misery
او به حضیض ذلت رسید.

10. to live a life of misery
زندگی مصیبت باری داشتن

11. war is productive of much misery
جنگ موجد فلاکت زیاد است.

12. put someone (or some animal) out of his (its) misery
(از روی ترحم) کسی (یا جانوری) را که مردنی است کشتن،تیرخلاص زدن

13. They were sickened by the scenes of misery and degradation they found.
[ترجمه ترگمان]از صحنه های بدبختی و پستی که پیدا کرده بودند بیمار می شدند
[ترجمه گوگل]آنها توسط صحنه های بدبختی و تخریب آنها یافت می شدند

14. The demise of the industry has caused untold misery to thousands of hard-working tradesmen.
[ترجمه ترگمان]مرگ این صنعت باعث بدبختی بیشماری به هزاران کاسب کار سخت شده است
[ترجمه گوگل]سقوط صنعت، موجب بدبختی ناخوشایند به هزاران معامله گر سخت کار شده است

15. Misery loves company.
[ترجمه ترگمان]بینوایی شرکت را دوست می دارد
[ترجمه گوگل]شرمساری شرکت را دوست دارد

16. This phobia can cause untold misery for the sufferer.
[ترجمه هلیکس] این فوبیا درد و رنج غیر قابل بیان نشدنی رو برای بیمار ایحاد میکند
[ترجمه ترگمان]این وحشت، موجب ناراحتی untold می شود
[ترجمه گوگل]این فوبیا می تواند درد و رنج ناگواری برای بیمار ایجاد کند

17. The family lived in misery for several years.
[ترجمه ترگمان]این خانواده چندین سال در بدبختی زندگی می کردند
[ترجمه گوگل]خانواده ها چندین سال در بدبختی زندگی کرده اند

18. What we are witnessing here is human misery on a vast scale.
[ترجمه ترگمان]آنچه ما شاهد آن هستیم بدبختی انسانی در مقیاس وسیع است
[ترجمه گوگل]آنچه ما شاهد آن هستیم، بدبختیهای انسانی در مقیاس وسیع است

19. I sank deeper into my misery.
[ترجمه ترگمان]در بیچارگی خود غوطه ور شدم
[ترجمه گوگل]من عمیق تر به بدبختی من غرق شدم

Floods brought misery to the farmers of that region.

سیل کشاورزان آن ناحیه را دچار فلاکت کرد.


to live a life of misery

زندگی مصیبت‌باری داشتن


They live in misery and want.

آنان در فقر و تنگدستی زندگی می‌کنند.


Misery and loneliness darted from her eyes.

اندوه و تنهایی از چشمانش می‌بارید.


اصطلاحات

misery seeks company

سوته‌دلان دور هم جمع می‌شوند، آدم مصیبت‌دیده با مصیبت‌دیده محشور می‌شود


put someone (or some animal) out of his (its) misery

(از روی ترحم) کسی (یا جانوری) را که مردنی است کشتن، تیرخلاص زدن


پیشنهاد کاربران

آقای محمد مهدی
mistery یعنی راز - سر

misery=بدبختی
mystery= راز - سر

poverty


Misery is not something to be proud of : بدبختی چیزی نیست که آدم بهش بنازه ( بهش افتخار کنه )

We have witnessed the most appalling scenes of human misery
ما شاهد وحشتناکترین صحنه های "تیره روزی و بدبختی" بشر بوده ایم.


کلمات دیگر: