کلمه جو
صفحه اصلی

amok


معنی : شخص عصبانی و دیوانه، دیوانگی، مجنون، در حال جنون
معانی دیگر : (اندونزی و فیلیپین) هیجان و انقلاب روحی شدید، ادمکشی کردن، لذت بردن از ادم کشی

انگلیسی به فارسی

آدم‌کشی کردن، لذت بردن از آدم‌کشی، مجنون، شخص عصبانی و دیوانه، درحال جنون


امک، شخص عصبانی و دیوانه، دیوانگی، در حال جنون، مجنون


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
عبارات: run amok
• : تعریف: in a murderous frenzy; violently out of control.
مترادف: maniacally, murderously, violently
مشابه: crazily, wildly
صفت ( adjective )
• : تعریف: crazed by a murderous frenzy.
مترادف: berserk
مشابه: crazy, deranged, maniacal, wild

• insanity, madness; frenzied murderous state
in a crazed or frenzied manner; confusedly, in a disorderly fashion (also amuck)
crazed, frenzied; confused, disorderly (also amuck)
a person or animal that runs amok behaves in a violent and uncontrolled way.

مترادف و متضاد

شخص عصبانی و دیوانه (اسم)
amok

دیوانگی (اسم)
derangement, frenzy, insanity, dementia, amok, madness, craziness, mania, amuck, distraction, rage, craze, rave, lunacy, delirium, furor, phrensy

مجنون (صفت)
mad, nuts, amok, insane, demented, lunatic, loco, crazy, maniac

در حال جنون (قید)
amok

جملات نمونه

1. to run amok
1- بلا اراده دست به خشونت و آدمکشی بی سبب زدن

2. the mob ran amok and began looting the shops
انبوه مردم دیوانه وار به چاپیدن مغازه ها پرداختند.

3. after a few drinks, he suddenly ran amok and started shooting
پس از نوشیدن چند مشروب ناگهان به سرش زد و شروع کرد به تیراندازی کردن.

4. The army ran amok after one of its senior officers was killed.
[ترجمه ترگمان]ارتش بعد از کشته شدن یکی از افسران ارشد کشته شد
[ترجمه گوگل]ارتش بعد از اینکه یکی از افسران ارشدش کشته شد، فرار کرد

5. A soldier was arrested after running amok with a vehicle through Berlin.
[ترجمه ترگمان]یک سرباز پس از اینکه از طریق یک وسیله نقلیه از طریق یک وسیله نقلیه از برلین خارج شد، دستگیر شد
[ترجمه گوگل]یک سرباز بعد از آموک با وسیله نقلیه از طریق برلین دستگیر شد

6. The tiger escaped from the zoo and ran amok for hours.
[ترجمه ترگمان]ببر از باغ وحش فرار کرد و چند ساعتی دیوانه شده بود
[ترجمه گوگل]ببر از باغ وحش فرار کرد و برای ساعتها فرار کرد

7. The two dogs ran amok in a school playground.
[ترجمه ترگمان]دو سگ در حیاط مدرسه دیوانه شده بودند
[ترجمه گوگل]این دو سگ در یک زمین بازی مدرسه به سر می بردند

8. Some drunken students had run amok in the college car park.
[ترجمه ترگمان]برخی از دانشجویان مست، دیوانه وار در پارکینگ اتوموبیل کالج شرکت کرده بودند
[ترجمه گوگل]برخی از دانشجویان مست در پارک دانشگاه کالج بودند

9. With Thatcher running amok through the welfare state, lobby groups are preoccupied defending what was once thought unassailable.
[ترجمه ترگمان]در حالی که تاچر به حالت جنون آمیز از وضعیت رفاهی دست می زند، گروه های لابی در حال دفاع از چیزی هستند که زمانی مورد حمله قرار گرفته بود
[ترجمه گوگل]با تاتکر که از طریق دولت رفاه در حال حرکت است، گروه های لابی به دفاع از چیزی که بعدها غیرقابل قبول بود، مشغول بودند

10. In court, several boys testified that roaches ran amok inside their apartment.
[ترجمه ترگمان]در دادگاه، چندین پسر شهادت دادند که سوسک از داخل آپارتمان خود خارج شده اند
[ترجمه گوگل]در دادگاه، چند پسربچه شهادت دادند که رودها درون آپارتمانشان به سر می بردند

11. No, our kids are not running amok.
[ترجمه ترگمان] نه، بچه هامون مثل دیوونه شدن نیستن
[ترجمه گوگل]نه، بچه های ما کار نمی کنند

12. I think Mum worried that I might run amok and stick my penknife straight into Katie.
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم مامان نگران این بود که من ممکن است دیوانه بشوم و با چاقوی جیبی خود یک راست به کتی بزنم
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم مادر من نگران بود که من ممکن است amok اجرا کنم و قلم من را مستقیما به Katie

13. Don't let him go running amok, Bill.
[ترجمه ترگمان]نگذار از حال برود، بیل
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید او بمیرد، بیل

14. The natives had run amok without her firm guiding hand.
[ترجمه ترگمان]بومیان از دست راهنمای او دیوانه شده بودند
[ترجمه گوگل]بومیان بدون دست انداختن قوی خود، از آن استفاده می کردند

15. Private risk amok has plunged the country into its worst recession in decades.
[ترجمه ترگمان]آدمکشی ریسک خصوصی، این کشور را به بدترین حالت رکود در دهه های اخیر تبدیل کرده است
[ترجمه گوگل]رکود خصوصی در طی دهه های اخیر، کشور را به بدترین رکود اقتصادی رسیده است

After a few drinks, he suddenly ran amok and started shooting.

پس از نوشیدن چند مشروب ناگهان به سرش زد و شروع کرد به تیراندازی کردن.


The mob ran amok and began looting the shops.

انبوه مردم دیوانه‌وار به چاپیدن مغازه‌ها پرداختند.


اصطلاحات

to run amok

1- بی‌اراده دست به خشونت و آدم‌کشی بی‌سبب زدن


to run amok

2- هیجان‌زده و خشن شدن، عنان اختیار از دست دادن، خل‌بازی و خشونت کردن، دیوانه‌وار عمل کردن



کلمات دیگر: