کلمه جو
صفحه اصلی

wryly

انگلیسی به انگلیسی

• distortedly; crooked; deviously; ironically, dryly, bitterly

جملات نمونه

1. Molly smiled rather wryly and said nothing.
[ترجمه ترگمان]مولی لبخند موذیانه ای زد و چیزی نگفت
[ترجمه گوگل]مولی به ندرت لبخند زد و چیزی نگفت

2. She was no raving beauty, she thought wryly, but at least she now looked human.
[ترجمه ترگمان]با شیطنت فکر کرد: او زیبا و raving نبود، اما حداقل حالا انسان به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او زیبایی جسورانه ای نداشت، او فریاد کشید، اما حداقل او اکنون انسان را نگاه کرد

3. He knew, says Menotti a little wryly, that it was time for a dramatic gesture.
[ترجمه ترگمان]Menotti با شیطنت گفت: اون می دونست که وقتش بود که یه حرکت نمایشی داشته باشیم
[ترجمه گوگل]او می دانست، Menotti کمی wryly می گوید، آن زمان برای ژست چشمگیر بود

4. But then, she recalled wryly, nor had stage fright.
[ترجمه ترگمان]اما بعد با شیطنت تمام به یاد آورد و نه از روی صحنه وحشت زده بود
[ترجمه گوگل]اما پس از آن، او به آرامی به یاد می آورد، و نه فاج مرحله بود

5. Harry noted wryly that the file hadn't been updated to include any record of his town hall speech.
[ترجمه ترگمان]هری به خشکی اشاره کرد که این پرونده به روز نشده است تا هر گونه سابقه ای از سخنرانی در تالار شهر را در بر بگیرد
[ترجمه گوگل]هری به خوبی متوجه شد که پرونده تا به حال به روز نشده است که شامل هر گونه رکورد سخنرانی خود در تالار شهر است

6. She wondered wryly whether to be thankful for small mercies[sentence dictionary], or to feel insulted.
[ترجمه ترگمان]او با wryly از خود می پرسید که آیا باید از این mercies کوچک تشکر کرد (فرهنگ لغت)، یا احساس توهین کرد
[ترجمه گوگل]او به طور شگفت انگیزی از اینکه برای مهربانی های کوچک [واژه فرهنگ لغت] سپاسگزار باشد یا به احساس توهین بپردازد

7. The thought made her smile wryly, then she bit her lip as she caught a puzzled glance from Robert.
[ترجمه ترگمان]این فکر باعث شد لبخند wryly بزند، بعد لبش را گاز گرفت و نگاهی حاکی از حیرت به رابرت انداخت
[ترجمه گوگل]این افکار لبخندش را به آرامی گذاشت و سپس او را لرزاند، چون نگاهی مبهم به رابرت گرفت

8. Smiling wryly, he fetched the lead and yanked Clytemnestra from the best armchair.
[ترجمه ترگمان]نیک لبخند موذیانه ای زد و سرب را از روی یک صندلی راحت کشید
[ترجمه گوگل]لبخند زد، سرش را آورد و از Clytemnestra از بهترین صندلی استفاده کرد

9. Lin Pei - shan smiled wryly, and threw Fan Po - wen a sly glance of pretended vexation.
[ترجمه ترگمان]پو نت با شیطنت لبخند موذیانه ای زد و یک نگاه موذیانه به او انداخت و گفت: پو اره
[ترجمه گوگل]Lin Pei - شان به صورت خندان به لبخند زد و Fan Po را پرت کرد

10. He smiled wryly, then closed his eyes and gnawed his lips.
[ترجمه ترگمان]لبخند موذیانه ای زد و چشمانش را بست و لب هایش را گاز گرفت
[ترجمه گوگل]او لبخند زد، سپس چشمانش را بسته و لب هایش را لرزاند

11. "Truth to tell", said the Master wryly, "the fellow reads so much I don't see how he could ever find the time to know anything".
[ترجمه ترگمان]استاد به خشکی گفت: \" حقیقت برای گفتن این است که این مرد آن قدر کتاب می خواند که نمی دانم چطور می توانست زمان را پیدا کند تا چیزی بداند \"
[ترجمه گوگل]'حقیقت برای گفتن'، گفت: استاد wryly، 'همکار می خواند بسیار من نمی بینم که چگونه او می تواند همیشه زمان را به دانستن هر چیزی'

12. She studied him for the longest time, looking wryly amused.
[ترجمه ترگمان]برای مدت طولانی او را برانداز کرد و با شیطنت نگاهی به او انداخت
[ترجمه گوگل]او برای مدت طولانی او را مورد مطالعه قرار داد، به طرز چشم خوانی سرگرم شد

13. His mother smiled wryly and reached out to brush a leaf off his clothes.
[ترجمه ترگمان]مادرش لبخند موذیانه ای زد و دستش را دراز کرد تا برگ لباس هایش را پاک کند
[ترجمه گوگل]مادرش لبخند زد و لبخندی زد و دستش را روی دستش گذاشت

14. I'll never forget when my husband wryly asked if I packed my 'Swimming Frock' when we were heading out to Nantucket.
[ترجمه ترگمان]وقتی شوهرم از او پرسید که من لباس رسمی my را وقتی به نانتوکت می رویم از او پرسید، هرگز فراموش نخواهم کرد
[ترجمه گوگل]من هرگز فراموش نخواهم کرد که وقتی شوهرم بخواهد به من کمک کند که 'Frock شنا' را بپوشم وقتی که به Nantucket رفتیم

15. He smiled wryly and shook his head.
[ترجمه ترگمان]لبخند موذیانه ای زد و سرش را تکان داد
[ترجمه گوگل]او لبخند زد و سرش را تکان داد

پیشنهاد کاربران

نیش و کنایه طنز آلود
Slightly sarcastic in a humorous way or something clever with a bit of irony.

ironically

به طور کنایه آمیز

با شیطنت

:SYN
sarcastically; mockingly; ironically

طعنه آمیز، به شکل نیش دار، متلک گونه

با نیش و کنایه، با طعنه


کلمات دیگر: