کلمه جو
صفحه اصلی

torpid


معنی : خوابیده، سست، بی حس، بی حال
معانی دیگر : (به ویژه جانور در حال زمستان خوابی) سست، خمود، خفته، چرتی، کندکار

انگلیسی به فارسی

خوابیده، سست، بیحال، بی حس


لعنتی، بی حال، خوابیده، بی حس، سست


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: torpidly (adv.), torpidity (n.), torpidness (n.)
(1) تعریف: dormant or inactive, as in hibernation.
مترادف: dormant, inactive, quiescent
متضاد: active
مشابه: indolent, inert, passive, stagnant

- The torpid bear will remain in its hollow for at least another month.
[ترجمه ترگمان] خرس بی حال در یک ماه دیگر در گودال خود باقی خواهد ماند
[ترجمه گوگل] خرس ترید در حداقل یک ماه دیگر در توخالی باقی خواهد ماند

(2) تعریف: drowsy or slow-moving; lethargic; apathetic.
مترادف: inactive, inert, lackadaisical, languid, lazy, lethargic, listless, sluggish, stagnant
متضاد: active, energetic
مشابه: apathetic, dopey, dormant, drowsy, dull, fain�ant, indifferent, indolent, logy, slothful, slow, slow-motion, supine, tardy

- He had just gotten out of bed and was still somewhat torpid.
[ترجمه ترگمان] تازه از رختخواب بیرون آمده بود و هنوز کمی سست شده بود
[ترجمه گوگل] او فقط از رختخواب رفته بود و هنوز هم تا حدودی آرام بود

• slow, listless, apathetic; inert, sleepy
if you are torpid, you are mentally or physically inactive, especially because you are feeling lazy or sleepy; a formal word.

مترادف و متضاد

خوابیده (صفت)
asleep, sleeping, recumbent, dormant, resting, torpid

سست (صفت)
doddered, effeminate, flaggy, weak, feeble, torpid, asthenic, loose, frail, flimsy, slack, atonic, slow, insecure, sleazy, floppy, lax, idle, lazy, indolent, slothful, groggy, remiss, washy, wishy-washy, inactive, slumberous, slumbery, feckless, flabby, flaccid, languid, slumbrous, lethargic, shaky, rickety, rattletrap, wonky, supine, tottery

بی حس (صفت)
senseless, passive, dead, vapid, torpid, obtuse, insentient, insensible, callous, unfeeling, stolid, insensitive, numb, impassible, insensate, impassive

بی حال (صفت)
passive, weak, torpid, slothful, stolid, nonchalant, indifferent, inactive, languid, insensate, lethargic, lackadaisical, supine

lazy, slow


Synonyms: apathetic, benumbed, comatose, dopey, dormant, drowsy, dull, faineant, heavy, hebetudinous, idle, inactive, indifferent, indolent, inert, lackadaisical, languid, languorous, latent, leaden, lethargic, listless, lymphatic, motionless, numb, paralyzed, passive, slothful, slow-moving, sluggish, slumberous, sodden, somnolent, stagnant, static, stupid, stuporous


Antonyms: active, energetic, lively, moving, quick


جملات نمونه

1. His feeding frenzy exhausted, he was torpid, unable to pay attention to the rat in her maze.
[ترجمه ترگمان]دیوانه وار شروع به تغذیه کرده بود و سست و بی حال بود و قادر نبود توجه موش توی هزارتو را به خود جلب کند
[ترجمه گوگل]دیوانگی تغذیه او خسته شده بود، او دلمشغول بود، قادر به توجه به موش در پیچ و خم او بود

2. Unsurprisingly, refugees often fell into a torpid dependency, which did not bode well for the future.
[ترجمه ترگمان]جای تعجب نیست که پناهندگان اغلب دچار یک وابستگی سست شده اند که نشانه خوبی برای آینده نیست
[ترجمه گوگل]ناگفته نماند که پناهندگان اغلب به یک وابستگی شدید ختم می شوند که برای آینده مناسب نیست

3. In front of him the torpid lizards stirred in their cage on the picture box.
[ترجمه ترگمان]در مقابل او مارمولک بی حرکت در قفس روی جعبه تکان تکان می خورد
[ترجمه گوگل]در جلوی او، مارمولک ها در قفس خود در جعبه تصویر هم زدند

4. By 197 the union had become torpid, old, and bureaucratic.
[ترجمه ترگمان]در پرواز ۱۹۷ اتحادیه، سست و سست شده و bureaucratic شده بود
[ترجمه گوگل]تا سال 197 اتحادیه تبدیل به مبهم، قدیمی و بوروکراتیک شد

5. Wholly untaught, with faculties quite torpid, they seemed to me hopelessly dull.
[ترجمه ترگمان]چون کاملا تعلیم نیافته بودند به نظر من کاملا بی حال بودند
[ترجمه گوگل]کاملا ناخودآگاه، با دانشکده کاملا تکان داد، آنها به نظر من ناامید کننده کسل کننده بود

6. Even when he was awake he was completely torpid.
[ترجمه ترگمان]حتی هنگامی که بیدار بود کاملا بی حس بود
[ترجمه گوگل]حتی زمانی که او بیدار بود، کاملا خسته بود

7. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

8. To pass the summer in a dormant or torpid state.
[ترجمه ترگمان]تا تابستان را در یک حالت آرام و آرام بگذرانم
[ترجمه گوگل]برای گذراندن تابستان در حالت خفته یا سرد

9. After a long sleep,he still felt torpid.
[ترجمه ترگمان]پس از یک خواب طولانی هنوز بی حس شده بود
[ترجمه گوگل]پس از خواب طولانی، او هنوز احساس آرامش کرد

10. The two ships becalmed on a torpid sea, I believed to be marine phantoms.
[ترجمه ترگمان]دو کشتی که در دریای آرام آرام آرام گرفته بودند، گمان می کردم که اشباح دریایی باشم
[ترجمه گوگل]این دو کشتی در یک دریای مرطوب قرار داشتند، من معتقدم که فانتوم های دریایی هستند

11. To pass the winter in a dormant or torpid state.
[ترجمه ترگمان]تا زمستان را در حالت راکد یا راکد نگه دارند
[ترجمه گوگل]برای گذراندن زمستان در یک حالت خفته یا سرد

12. Over it all hangs the torpid sullen breeze of May.
[ترجمه ترگمان]بر فراز آن باد سست و سست می ماه مه معلق است
[ترجمه گوگل]بیش از همه آن را می سوزاند نسیم مشتاق مه مه مه

13. If you have a sudden loss of cabin pressure at 20 000 feet, passengers will become torpid and then lose consciousness.
[ترجمه ترگمان]اگر شما دچار افت ناگهانی فشار کابین در ۲۰۰۰۰ فوت شدید، دچار فلج می شوند و سپس هوشیاری خود را از دست خواهند داد
[ترجمه گوگل]اگر شما ناگهان از فشار کابین در 20،000 فوت جلوگیری کنید، مسافران به حالت خمیده تبدیل می شوند و سپس از بین می روند

14. The evolutionary advantage of this is that the animal need not lie around in a torpid state, vulnerable to attack.
[ترجمه ترگمان]مزیت تکاملی این امر این است که حیوانات نیازی به دروغ گفتن در یک کشور ناتوان و آسیب پذیر در برابر حمله ندارند
[ترجمه گوگل]مزیت تکاملی این است که حیوانات نباید در یک حالت لرزان در معرض آسیب پذیری قرار گیرند

15. A lime-green chameleon, stretching from fence to shrub in torpid motion, beguiled us.
[ترجمه ترگمان]یک chameleon سبز لیمویی که از حصار تا بوته به حرکت درآمده بود، ما را فریب داد
[ترجمه گوگل]آفتابگردان آهکی سبز، که از حصار به درختچه در حال حرکت تکاندهنده است، ما را تحمل کرد

پیشنهاد کاربران

سست و کرخت


کلمات دیگر: