کلمه جو
صفحه اصلی

nonessential


غیراساسی، غیرحیاتی، غیراصلی، غیرضروری

انگلیسی به فارسی

غیراساسی، غیرحیاتی، غیراصلی، غیرضروری


(زیست شیمی - وابسته به مواد حیاتی به‌ویژه اسیدهای آمینه که میتوان آنها را از مواد خوراکی مختلف به دست آورد) ناپروز


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: not necessary or important; unessential.
مترادف: inessential, superfluous, unessential, unnecessary
متضاد: essential
مشابه: accessory, accidental, circumstantial, extraneous, extrinsic, gratuitous, incidental, inconsequent, inconsequential, insignificant, needless, peripheral, redundant, trivial
اسم ( noun )
• : تعریف: one that is not essential.
مترادف: unessential
مشابه: accidental, cipher, incidental, nonentity, nothing

• something which is not necessary
not necessary or essential

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] ناگوهری، غیر ضروری، غیر اساسی

مترادف و متضاد

not needed or important


Synonyms: deadwood, dispensable, excess baggage, excessive, expendable, extraneous, inessential, insignificant, peripheral, petty, superfluous, trivial, unimportant, unnecessary


Antonyms: essential, important, necessary, needed


جملات نمونه

1. The crisis has led to the closure of a number of non-essential government services.
[ترجمه ترگمان]این بحران منجر به بسته شدن تعدادی از خدمات غیر ضروری دولتی شده است
[ترجمه گوگل]این بحران منجر به بسته شدن تعدادی از خدمات دولتی غیر ضروری شده است

2. The wartime cabinet first recruited men into the forces from non-essential industries.
[ترجمه ترگمان]کابینه زمان جنگ ابتدا افراد را از صنایع غیر ضروری به نیروهای خود جذب کرد
[ترجمه گوگل]کابینه نظامی در ابتدا مردان را به نیروهای صنایع غیر ضروری استخدام کرد

3. In a recession, consumers could be expected to cut down on non-essentials like toys.
[ترجمه ترگمان]در یک بحران اقتصادی، انتظار می رود که مصرف کنندگان در موارد غیر ضروری مانند اسباب بازی کاهش پیدا کنند
[ترجمه گوگل]در یک رکود اقتصادی، انتظار می رود مصرف کنندگان از کاهش غیر ضروری مانند اسباب بازی ها جلوگیری کنند

4. I have no money for non-essentials.
[ترجمه ترگمان]من هیچ پولی برای چیزهای غیر ضروری ندارم
[ترجمه گوگل]من پولی برای غیر ضروری ندارم

5. Some firms do this by giving non-essential workers less generous relocation allowances than those given to key staff.
[ترجمه ترگمان]برخی از شرکت ها این کار را با دادن کمک هزینه نقل مکان کم تر نسبت به آن هایی که به کارکنان کلیدی محول شده است، انجام می دهند
[ترجمه گوگل]بعضی از شرکتها با دادن کارگران غیر ضروری به کمکهای جابه جایی نسبت به کسانی که به کارکنان کلیدی داده اند، انجام می دهند

6. He called for a freeze on hiring and a cut in all non-essential services.
[ترجمه ترگمان]او خواستار توقف استخدام و قطع همه خدمات غیر ضروری شد
[ترجمه گوگل]او خواستار توقف در استخدام و قطع خدمات غیر ضروری است

7. The till girl drops a few non-essential items, like initialled and scented toilet paper into a reject box.
[ترجمه ترگمان]این دختر تا به حال چند مورد غیر ضروری را مانند initialled و کاغذ توالت معطر به داخل جعبه reject می اندازد
[ترجمه گوگل]دختر دختر قطره چند مورد غیر ضروری، مانند کاغذ املاح حمام پاراف شده و عطر و طعم به جعبه رد

8. Items such as computers and video recorders and cameras were until recently in the non-essential category.
[ترجمه ترگمان]مواردی مانند کامپیوتر و دستگاه های ثبت ویدیو و دوربین تا همین اواخر در رده غیر ضروری بودند
[ترجمه گوگل]مواردی مانند رایانه و ضبط ویدئو و دوربین تا بهار اخیر در رده غیر ضروری بود

9. For the working owner, non-essential grooming is out.
[ترجمه ترگمان]برای مالک کار، نظافت غیر ضروری بیرون می آید
[ترجمه گوگل]برای صاحب کار، نظافت غیر ضروری خارج است

10. Some firms will be told to sell off non-essential assets to cut their debt.
[ترجمه ترگمان]به برخی شرکت ها گفته می شود که دارایی های غیر ضروری را بفروشند تا بدهی خود را کاهش دهند
[ترجمه گوگل]بعضی از شرکت ها خواهند گفت که به منظور کاهش بدهی ها، دارایی های غیر ضروری خود را به فروش می رسانند

11. Metrolink is seen by transport planners and environmentalists as the first serious attempt to squeeze non-essential car users out of Manchester city centre.
[ترجمه ترگمان]برنامه ریزان حمل و نقل و متخصصان محیط زیست به عنوان اولین تلاش جدی برای فشار دادن مصرف کنندگان خودرو غیر ضروری از مرکز شهر منچستر دیده می شوند
[ترجمه گوگل]Metrolink توسط برنامه ریزان حمل و نقل و محیط زیست به عنوان اولین تلاش جدی برای فشار دادن کاربران غیر ضروری خودرو از مرکز شهر منچستر دیده می شود

12. Use what detail you need and filter out the non-essential stuff.
[ترجمه ترگمان]از هر جزئیاتی که نیاز دارید استفاده کنید و چیزهای غیر ضروری را فیلتر کنید
[ترجمه گوگل]از جزئیات مورد نیاز خود استفاده کنید و مواد غیر ضروری را فیلتر کنید

13. All non-essential travel was cancelled.
[ترجمه ترگمان]تمام سفره ای غیر ضروری لغو شد
[ترجمه گوگل]تمام سفرهای غیر ضروری لغو شد

14. For a developing country in particular this might be a desirable outcome in the case of non-essential goods.
[ترجمه ترگمان]برای یک کشور در حال توسعه به طور خاص ممکن است نتیجه مطلوبی در مورد کالاهای غیر ضروری باشد
[ترجمه گوگل]برای یک کشور در حال توسعه، این ممکن است یک نتیجه مطلوب در مورد کالاهای غیر ضروری باشد

پیشنهاد کاربران

غیر ضروری



کلمات دیگر: