کلمه جو
صفحه اصلی

likely


معنی : باور کردنی، محتمل، احتمالی، راست نما، شاید، احتمالا
معانی دیگر : شایند، شاینده، شدنی، شایدی، مناسب، درخور، شایسته، نوید بخش، امیدوار کننده، پرآتیه، دارای آتیه ی خوب، محتملا، به احتمال زیاد، (محلی) خوشایند، گیرا، جذاب

انگلیسی به فارسی

محتمل، باور کردنی، احتمالی


راست نما، محتمل


احتمال دارد، احتمالا، شاید، محتمل، احتمالی، باور کردنی، راست نما


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: likelier, likeliest
(1) تعریف: probable; quite possible.
مترادف: possible, probable
متضاد: doubtful, improbable, unlikely
مشابه: apparent, apt, contingent, in the cards, liable, logical, odds-on, prospective

- It's likely that flights will be delayed because of the snowstorm.
[ترجمه حمید] این احتمال وجود دارد که پروازها به دلیل کولاک به تاخیر بیفتند
[ترجمه ترگمان] به احتمال زیاد این پروازها به دلیل کولاک برف به تاخیر خواهند افتاد
[ترجمه گوگل] این احتمال وجود دارد که پرواز به دلیل برف و باران به تأخیر افتاده باشد
- Being allergic to dogs, it's not likely that she would adopt one as a pet.
[ترجمه حمید] بدلیل حساسیت به سگها، این احتمال وجود ندارد که او بتواند سگی را به عنوان حیوان خانگی اختیار کند.
[ترجمه ترگمان] به دلیل حساسیت به سگ ها، این احتمال وجود ندارد که او کسی را به عنوان حیوان خانگی انتخاب کند
[ترجمه گوگل] به علت حساسیت به سگ ها، این احتمال وجود ندارد که او یکی را به عنوان یک حیوان خانگی بپذیرد

(2) تعریف: apparently true; believable.
مترادف: believable, credible, plausible, probable
متضاد: incredible, unbelievable, unlikely
مشابه: apparent, conceivable, possible, reasonable, tenable

- He claims to have mislaid the document, but that's not a likely story.
[ترجمه روشنایی] او ادعا میکند که سند را گم کرده ولی به احتمال زیاد این یک داستان است
[ترجمه ترگمان] ادعا می کند که این سند را گم کرده است، اما این یک داستان محتمل نیست
[ترجمه گوگل] او ادعا می کند که سندی را نادیده گرفته است، اما این یک داستان احتمالی نیست

(3) تعریف: fitting or suitable.
مترادف: apt, fitting, suitable
متضاد: inapt
مشابه: appropriate, logical, meet, odds-on, probable, promising

- With all her experience, she a likely candidate for the position.
[ترجمه ترگمان] با تمام تجربیات او، او کاندید مناسبی برای این موقعیت بود
[ترجمه گوگل] با تمام تجربه او، او یک نامزد احتمالی برای موقعیت است
قید ( adverb )
مشتقات: likeliness (n.)
• : تعریف: probably.
مترادف: doubtless, doubtlessly, no doubt, probably

- With the flame so high, he will likely burn the pan.
[ترجمه ترگمان] اگر شعله آن بالا باشد، به احتمال زیاد ماهی تابه را آتش خواهد زد
[ترجمه گوگل] با شعله بسیار بالا، او احتمالا پان را سوزاند

• reasonable; probable; possible; appropriate; promising
seemingly, probably
if something is likely, it is probably true or will probably happen.
if you are likely to do something, you will probably do it.
very likely or most likely means probably.
you use likely to describe people who will probably be suitable for a particular purpose.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] متشابها، محتمل، مناسب، شبیه، شایسته

مترادف و متضاد

probable, apt, hopeful


باور کردنی (صفت)
believable, plausible, credible, probable, likely

محتمل (صفت)
plausible, contingent, feasible, probable, likely, possible, most likely, odds-on, presumable, verisimilar

احتمالی (صفت)
presumptive, probable, likely, eventual, probabilistic

راست نما (صفت)
sincere, likely

شاید (قید)
likely, belike, perhaps, maybe, probably, perchance, haply, mayhap

احتمالا (قید)
likely, belike, maybe, presumably, haply

Synonyms: acceptable, achievable, anticipated, assuring, attainable, believeable, conceivable, conjecturable, credible, destined, disposed, expected, fair, favorite, feasible, given to, imaginable, inclined, in favor of, inferable, in the cards, in the habit of, liable, odds-on, on the verge of, ostensible, plausible, possible, practicable, predisposed, presumable, promising, prone, rational, reasonable, seeming, subject to, supposable, tending, thinkable, true, up-and-coming, verisimilar, workable


Antonyms: implausible, inapt, unforeseeable, unlikely


probably


Synonyms: assumably, doubtless, doubtlessly, in all likelihood, in all probability, like as not, most likely, no doubt, presumably, presumptively, prima facie, seemingly, to all appearances


Antonyms: improbably, unlikely


جملات نمونه

1. a likely cause of his absence
علت احتمالی غیبت او

2. a likely choice for that job
گزینش شایسته ای برای آن شغل

3. a likely youth
جوان خوش آتیه

4. it is likely to rain
محتمل است که باران بیاید (باران محتمل است).

5. he is less likely to succeed
احتمال موفقیت او کمتر است.

6. he is not likely to win
احتمال برنده شدن او کم است.

7. she will very likely go
احتمال زیاد دارد که برود.

8. dark clouds were massed and rain seemed more likely
ابرهای تیره روی هم انباشته شده بودند و باران محتمل تر می نمود.

9. All that I gave was likely to consider as negligible.
[ترجمه ترگمان]تمام آنچه به من داده بود ناچیز بود
[ترجمه گوگل]همه چیزهایی که من دادم احتمالا به عنوان ناچیز مورد توجه قرار گرفت

10. Each life likely is one full and the delightful fruit.
[ترجمه ترگمان]هر زندگی یک میوه پر از میوه و میوه است
[ترجمه گوگل]هر زندگی احتمالا یک میوه کامل و دلپذیر است

11. It's not likely to happen but I wouldn't rule out the possibility.
[ترجمه ترگمان]امکان نداره این اتفاق بیفته، اما من احتمال این کار رو هم نمی دم
[ترجمه گوگل]این احتمالا اتفاق نمی افتد، اما من این امکان را رد نمی کنم

12. This decision is likely to upset a lot of people.
[ترجمه ترگمان]این تصمیم به احتمال زیاد باعث ناراحتی بسیاری از مردم می شود
[ترجمه گوگل]این تصمیم به احتمال زیاد بسیاری از مردم را ناراحت می کند

13. Lower rates mean that firms are more likely to rack up profits in the coming months.
[ترجمه ترگمان]نرخ های پایین تر به این معنی است که شرکت ها در ماه های آتی بیشتر سود می برند
[ترجمه گوگل]نرخ های پایین تر به این معنی است که شرکت ها در ماه های آتی بیشتر سود می برند

14. This issue looks likely to continue to vex the government.
[ترجمه ترگمان]این مساله به احتمال زیاد موجب آزار دولت خواهد شد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد این موضوع احتمالا دولت را تحریک کند

15. I'll very likely be at home all day.
[ترجمه ترگمان]به احتمال زیاد تمام روز در خانه خواهم بود
[ترجمه گوگل]من به احتمال زیاد در تمام روز در خانه هستم

16. Unemployment is likely to go on rising this year.
[ترجمه ترگمان]احتمال دارد که بیکاری امسال افزایش یابد
[ترجمه گوگل]احتمال بیکاری در این سال افزایش خواهد یافت

17. Painted steel is likely to be less durable than other kinds.
[ترجمه ترگمان]فولاد Painted به احتمال زیاد با دوام کمتری نسبت به انواع دیگر دارد
[ترجمه گوگل]فولاد رنگ شده احتمالا نسبت به انواع دیگر کمتر با دوام است

a likely cause of his absence

علت احتمالی غیبت او


It is likely to rain.

احتمال دارد باران بیاید (باران محتمل است).


He is not likely to win.

احتمال برنده شدن او کم است.


a likely choice for that job

گزینش شایسته‌ای برای آن شغل


a likely youth

جوان خوش‌آتیه


She will very likely go.

احتمال زیاد دارد که برود.


پیشنهاد کاربران

انگار

محتمل

متعاقبا

مستعد

معانی فرعی :
دوست داشتنی lovely
مجلل و زیبا gorgeous, beauteous, bonny

تقریبا

محتمل، ممکن
probable

احتمال

If sth it will probably happen

احتمالی

در آزمون ارشد علوم پزشکی:
suspect= likely = محتمل

احتمالی یا احتمالا - شدنی - possible
“Can I borrow your car again?” “Not bloody likely! ” [=no, absolutely not]

Probable
Possible
ممکن
محتمل

It hardly seems likely
به نظر خیلی ممکن نمی آد !


احتمال .
معنی = probable.
جمله نمونه = It will probably rain tomorrow.
معنی جمله = به احتمال زیاد فردا باران خواهد آمد.

Apparently suitable; promising.
‘a likely - looking spot’
https://www. lexico. com/

apparently qualified : SUITABLE
a likely place
https://www. merriam - webster. com/

[only before noun] suitable for a particular purpose
the three most likely candidates for president
One likely source of energy is wind power
https://www. ldoceonline. com/

مناسب، به درد بخور، کارآمد، گاها چشم گیر و قابل توجه ( قبل از اسم می آد )

The article fails to provide any insight into how these trends are likely to develop

مناسب
likely to become angry or violent

به احتمال زیاد

probable

به ظن قوی ، . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

باورپذیر


کلمات دیگر: