کلمه جو
صفحه اصلی

measured


معنی : شمرده
معانی دیگر : سنجیده، دقیق، حساب شده، آهنگین، موزون، آهسته، موقر، متین

انگلیسی به فارسی

شمرده


اندازه گیری شده، شمرده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: measuredly (adv.)
(1) تعریف: restrained; deliberate.
مترادف: deliberate, restrained, studied
مشابه: careful, cautious, considered, premeditated, steady, weighed

- measured prose
[ترجمه ترگمان] نثر را اندازه گرفت،
[ترجمه گوگل] پروسه اندازه گیری شده

(2) تعریف: slow and dignified.
مترادف: deliberate, unhurried
مشابه: controlled, even, gradual, largo, regular, slow, steady, uniform

- measured steps
[ترجمه ترگمان] گام های اندازه گیری شده
[ترجمه گوگل] گام های اندازه گیری شده

(3) تعریف: determined by the act of measuring.
مشابه: exact, precise, predetermined

- a measured mile
[ترجمه ترگمان] یک مایل اندازه گیری شده
[ترجمه گوگل] یک مایل اندازه گیری شده است

• calculated, deliberate, slow and steady, regulated
measured behaviour is careful and deliberate; a literary word.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] سنجیده

مترادف و متضاد

شمرده (صفت)
measured

جملات نمونه

a measured response

پاسخ سنجیده


1. a measured response
پاسخ سنجیده

2. he measured out three cups of flour
او سه فنجان آرد پیمانه کرد.

3. sa'di's measured prose
نثر آهنگین سعدی

4. the measured words of a statesman
سخنان سنجیده ی یک دولتمرد

5. we have measured this motor's fuel consumption
میزان مصرف سوخت این موتور را سنجیده ایم.

6. sound waves are measured by their amplitude
امواج صدا را از طریق دامنه ی نوسان آنها می سنجند.

7. to walk with a measured tread
با گام های شمرده راه رفتن

8. her address was formal and measured
سخنرانی او رسمی و سنجیده بود.

9. The size of your success is measured by the strength of your desire, the size of your dream, and how you handle disappointment along the way.
[ترجمه ترگمان]اندازه موفقیت شما با قدرت آرزوی شما، اندازه رویای شما و اینکه چطور ناامیدی را در طول مسیر تحمل می کنید، اندازه گیری می شود
[ترجمه گوگل]اندازه موفقیت شما با قدرت میل شما، اندازه رویای شما و نحوه برخورد ناامیدی در طول راه اندازه گیری می شود

10. Terrestrial longitude is measured in degrees east or west of the Greenwich meridian.
[ترجمه ترگمان]طول جغرافیایی خشکی در درجه شرقی یا غربی نصف النهار گرینویچ اندازه گیری می شود
[ترجمه گوگل]طول جغرافیایی زمین در محدوده شرقی یا غربی مریدین گرینویچ اندازه گیری می شود

11. The salesman measured off two metres of the wood.
[ترجمه ترگمان]فروشنده دو متر از چوب را اندازه گیری کرد
[ترجمه گوگل]فروشنده دو متر چوب را اندازه گیری کرد

12. We measured the dimensions of the kitchen.
[ترجمه ترگمان]ابعاد آشپزخانه را اندازه گرفتیم
[ترجمه گوگل]ما ابعاد آشپزخانه را اندازه گرفتیم

13. The boat measured fifteen feet in length and four feet in breadth.
[ترجمه ترگمان]قایق حدود پانزده قدم در طول و عرض چهار متر فاصله داشت
[ترجمه گوگل]قایق پانزده پایی طول و چهار پایی در عرض آن اندازه گیری شده است

14. The pharmacist carefully measured out a dose of herbal medicine and told me how to brew it.
[ترجمه ترگمان]داروساز به دقت مقداری داروی گیاهی را اندازه گیری کرد و به من گفت که چطور آن را درست کنم
[ترجمه گوگل]داروساز با دقت دوز دارو گیاهی را اندازه گیری کرد و به من گفت که چگونه آن را دم کرده

15. We measured the length and width of the living room.
[ترجمه ترگمان]ما طول و عرض اتاق نشیمن را اندازه گرفتیم
[ترجمه گوگل]ما طول و عرض اتاق نشیمن را اندازه گرفتیم

16. Life is not measured by the number of breaths we take, but by the moments that take breath away.
[ترجمه ترگمان]زندگی با تعداد تنفس ما اندازه گیری نمی شود، بلکه با لحظاتی که نفس می کشد
[ترجمه گوگل]زندگی با تعداد نفسهایی که ما میگیریم اندازهگیری نمیشود، بلکه با لحظاتی که نفس می کشد

the measured words of a statesman

سخنان سنجیده‌ی یک دولت‌مرد


Sa'di's measured prose

نثر آهنگین سعدی


to walk with a measured tread

با گام‌های شمرده راه‌رفتن


پیشنهاد کاربران

اندازه گیری شده

اندازه گرفت

محتاطانه

برحسب


برای سفارش ترجمه به آیدی translator5656@

اندازگیری

بررسی شدن

اندازه گیری می شود، تخمین زده می شود


کلمات دیگر: