کلمه جو
صفحه اصلی

lid


معنی : سر، کلاهک، سر پوش، دریچه، چفت، پلک چشم، کلاهک گذاشتن، دریچه گذاشتن، چفت زدن به
معانی دیگر : (کتری یا چمدان و غیره) در، نهنبان، پوشنه، (عامیانه) جلوگیر، مهار، قید و بند، ممانعت، جلوگیری، مخفف: eyelid (پلک چشم)، (خودمانی) کلاه، (خودمانی) یک بسته ماری جوانا (حدود یک اونس)، رجوع شود به: operculum

انگلیسی به فارسی

سرپوش، کلاهک، دریچه، پلک چشم، چفت، کلاهک گذاشتن، دریچه گذاشتن، چفت زدن به


درب، کلاهک، دریچه، سر، چفت، سر پوش، پلک چشم، کلاهک گذاشتن، دریچه گذاشتن، چفت زدن به


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: lidded (adj.)
(1) تعریف: a hinged or removable cover for a container such as a dish, jar, or trunk.
مترادف: cap, top
مشابه: cork, cover, operculum, plug, stopper, stopple

- I had trouble getting the lid off the pickle jar.
[ترجمه T.SH] من در باز کردن درب شیشه ترشی مشکل داشتم.
[ترجمه ترگمان] من مشکل درست کردن در ظرف ترشی رو داشتم
[ترجمه گوگل] من مشکل خوردن درب شیشه ترشی داشتم
- You'll need a can opener to remove the lid of the cat food.
[ترجمه نیما] شما به یک درب بازکن جهت باز کردن درب غذای گربه میخواهید.
[ترجمه Avanaz86 ] تو/شما به درب بازکن برای باز کردن درب غذا ی گربه نیاز داری/دارید.
[ترجمه ارمغان] تو به یه درباز کن برای باز کردن در غذای گربه نیاز خواهی داشت
[ترجمه ترگمان] برای از بین بردن سرپوش غذای گربه به یک قوطی کنسرو نیاز خواهید داشت
[ترجمه گوگل] برای باز کردن درب غذای گربه، یک درب بازکن می خواهید

(2) تعریف: a fold of skin and muscle that can be closed over the eye; eyelid.
مترادف: eyelid

(3) تعریف: a restraint or upper limit.
مترادف: cap, ceiling, limit
مشابه: curb, maximum, restraint

- a lid on borrowing for investments
[ترجمه ترگمان] یک در برای قرض گرفتن از سرمایه گذاری ها
[ترجمه گوگل] درب دارایی برای سرمایه گذاری

(4) تعریف: (informal) a maintaining of secrecy.
مترادف: cloak, concealment
مشابه: cover, cover-up, wrap

- Let's keep a lid on this matter.
[ترجمه ترگمان] بیا در این موضوع سرپوش بذاریم
[ترجمه گوگل] بگذارید روی این موضوع نگه داریم

(5) تعریف: (slang) a hat.
مترادف: hat, headpiece
مشابه: beanie, bowler, cap, derby, fedora, fez, hard hat, Stetson, top hat, topper, toque, tuque

(6) تعریف: (slang) an ounce of marijuana.

• cover which can be removed or lifted; eyelid; hat (slang)
the lid of a container is the top which you open to reach inside it.
your lids are the same as your eyelids.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] سرپوش، قاب، درپوش، درب

مترادف و متضاد

سر (اسم)
slide, secret, edge, end, mystery, point, acme, top, head, tip, inception, beginning, chief, origin, apex, vertex, cover, corona, incipience, headpiece, extremity, glide, piece, flower, lid, pate, noddle, pash, plug, inchoation, lead-off, nob, noggin, sliding

کلاهک (اسم)
cupola, bonnet, warhead, cap, lid

سر پوش (اسم)
lead, valve, cover, covering, cap, lid, capsule, capping, valve cap

دریچه (اسم)
scuttle, gate, hatch, valve, trap, window, porthole, choke, vent, wicket, lid, closure, slacker, hatchway, sallyport, trapdoor

چفت (اسم)
snap, latch, hasp, lid, fastening, fastener, doorknob, trellis, snick, holdfast

پلک چشم (اسم)
lid, eyelid

کلاهک گذاشتن (فعل)
lid

دریچه گذاشتن (فعل)
lid

چفت زدن به (فعل)
lid

top covering


Synonyms: cap, cover, hood, roof, top


جملات نمونه

1. the lid of a suitcase
در چمدان

2. the lid popped open
در (قوطی) تلقی باز شد.

3. a four-month lid on prices
تثبیت چهار ماهه ی قیمت ها

4. a kettle lid
درکتری

5. a manhole lid (which is) flush with the side- walk
دریچه ای که با کف پیاده رو همتراز است.

6. a pot's lid
سر پوش دیگ

7. put the lid on the pressure-cooker
در دیگ زودپز را بگذار.

8. the can's lid snapped down
در قوطی تلقی بسته شد.

9. flip one's lid (or wig)
(خودمانی) دیوانه شدن،اختیار از کف دادن،از خود بی خود شدن

10. take the lid off something
(عامیانه) افشا کردن،(از راز) پرده برداشتن

11. pari raised the lid of the box
پری در جعبه را بلند کرد.

12. to put a lid on gambling
از قمار جلوگیری کردن

13. put the (tin) lid on
(انگلیس - عامیانه) کارد را به استخوان رساندن

14. we nailed down the lid on the box
ما در جعبه را به آن با میخ کوبیدیم.

15. we prized out the lid of the box
در جعبه را به زور باز کردیم.

16. you must seal the jar's lid well
در بستو را باید خوب کیپ کنی.

17. You have to twist the lid off, not pull it.
[ترجمه ترگمان] باید درش رو باز کنی، نه اینکه درش بیاری
[ترجمه گوگل]شما باید درب را خم کنید، نه آن را بکشید

18. He jabbed at the lid with a knife.
[ترجمه ترگمان]با چاقو به در ضربه زد
[ترجمه گوگل]او با یک چاقو در درب گذاشت

19. Can you get the lid off this jar?
[ترجمه ترگمان]می شه در این شیشه رو باز کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید درب این شیشه را بگیرید؟

20. He gave it another screw and the lid was tightly on.
[ترجمه ترگمان]یک پیچ دیگر به آن داد و در صندوق را محکم بست
[ترجمه گوگل]او یک پیچ دیگر را به او داد و درب کاملا محکم بود

21. I can't shut the suitcase lid when it's so full.
[ترجمه پارسا] من نمیتوانم چمدان را وقتی پر است ببندم
[ترجمه ترگمان]وقتی انقدر پر است نمی توانم در چمدان را ببندم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم درب چمدان را بسته کنم وقتی آنقدر پر است

22. I put the lid on the pot, but the water is boiling so fiercely that it won't stick on.
[ترجمه ترگمان]در قوطی را روی دیگ گذاشتم، اما آب به قدری شدید است که نمی تواند دوام بیاورد
[ترجمه گوگل]من درب را روی گلدان قرار داده ام، اما آب به طرز سختی جوش می رود تا آن را حفظ کند

23. I can't take the lid off, it's stuck!
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم درش را باز کنم، گیر کرده!
[ترجمه گوگل]من نمی توانم درب را بگیرم، گیر کرده ام!

24. I lifted the lid of the box and peered in.
[ترجمه ترگمان]در جعبه را باز کردم و به داخل آن نگاه کردم
[ترجمه گوگل]من جعبه جعبه را برداشتم و داخل شدم

to put a lid on gambling

از قمار جلوگیری کردن


a four-month lid on prices

تثبیت چهارماهه‌ی قیمت‌ها


a kettle lid

در کتری


the lid of a suitcase

در چمدان


a pot's lid

سر پوش دیگ


Put the lid on the pressure-cooker.

در دیگ زودپز را بگذار.


اصطلاحات

put the (tin) lid on

(انگلیس - عامیانه) کارد را به استخوان رساندن


take the lid off something

(عامیانه) افشا کردن، (از راز) پرده برداشتن


پیشنهاد کاربران

پوشینه

کلاهک

در قوطی یا ظرف

سرپوش


the top part of a box pot etc that can be lifted up or taken off

صفحه ی لپ تاپ

جمله پیشنهادی:
I have already lifted the lid of this big box hardly.
😉😊

نوک مداد ، نوک مداد نوکی

در، درپوش

[شیمی و علوم زیستی]: درپوش ظرف یا وسیله

در پوش ظرف

درپوش

در قوری
A door of kettle

دریک جسم یا چیزی مانند در مخلوط کن

I had trouble to getting the lid off the wine bottle.
برای بیرون کشیدن درب بطری شراب مشکل داشتم.

a cover for a box


تشتک

the top part of a box pot etc that can be lifted up or taken off
درپوش مث چوب پنبه 🍾

The part of a box, pot, etc that Can be lifted up or taken off
Reach 4
story chapter 6

cap
درپوش

چوب پنبه

covering

اصطلاح : فرد ضعیف


کلمات دیگر: