dummy, effigy, form, lay figure, manikin or mannikin, robot
آدمک
فارسی به انگلیسی
toy - man, automaton, pupil of the eye
فرهنگ معین
(دَ مَ) (اِمصغ .) 1 - آدم کوچک . 2 - مترسک .
لغت نامه دهخدا
آدمک . [ دَ م َ ] (اِ مصغر) لعبت اطفال که غالباً از چوب سازند. || شکل آدمی که نقش کنند.
فرهنگ عمید
۱. آدم کوچک.
۲. پیکر و هیکل کوچک که به شکل آدمی درست کنند.
گویش مازنی
مترسک
کلمات دیگر: