assay, examination, experiment, test, trial, try
آزمون
فارسی به انگلیسی
test, experiment
فارسی به عربی
امتحان
فرهنگ اسم ها
(تلفظ: āz(e)mun) آزمایش ؛ روش برای سنجش وجود ، کیفیت یا اعتبار چیزی ؛ (در قدیم) امتحان .
مترادف و متضاد
آزمایش، امتحان، سنجش
تجربه، محک
تست، کنکور، مسابقه
عبرت
۱. آزمایش، امتحان، سنجش
۲. تجربه، محک
۳. تست، کنکور، مسابقه
۴. عبرت
فرهنگ فارسی
مجموعۀ پرسشهای چندگزینهای
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
آزمون . [ زْ / زِ ] (اِمص ، اِ) اسم مصدر از آزمودن . بلا. امتحان . تجربه . تجربت . آزمایش . رَوَن . آروین . سنجش . اروند :
کنون آزمون را یکی کارزار
بسازیم تا چون بود روزگار.
یکی دست بگرفت و بفشاردش
همی آزمون را بیازاردش .
اگر آزمون را کسی خورْد زهر
از آن خوردنش درد و مرگ است بهر.
که بر من یکی آزمون را بجنگ
بگردد بسان دلاور نهنگ .
دگر آنکه از آزمون خرد
بکوشد بمردی ّ و گرد آورد.
بپذرفت هر مهتری باژ و ساو
نکرد آزمون گاو با شیر تاو.
یکی تیغ دارم من الماس گون
بزخم نوی خواهمش آزمون .
بجنگ آنکه سست آید از آزمون
ورا نام بفکن ز دیوان برون .
همه دوستان را بمهر اندرون
گه خشم و سختی کنند آزمون .
سزا آن بدی کز نخستین کنون
مرا کردی اندر هنرآزمون .
مرا لشکری کآزمون کرده ام
همین بس که از زابل آورده ام .
خواهی که کینْش جوئی ازبهر آزمون
پیشانی پلنگ و کف اژدها بخار.
از کمین بیرون جهد چون باد روز معرکه
گر کسی گوید زبهر آزمون آن را که هان .
آزادگی و طمع بهم ناید
من کرده ام آزمون بصد مرّه .
جهانا زآزمون سنجاب و از کردار پولادی
بزیر نوش در نیشی بروی زهر در قندی .
ور بکاری آزمون را تخم آز
گر بروید برنیارد جز محال .
کسی راکآزمودی چند بارش
مکن زنهار دیگر آزمونش .
آزمایش چون نماید جان او
کندگردد زآزمون دندان او.
جان نباشد جز خبر در آزمون
هر کرا افزون خبر جانش فزون .
|| حاصل تجربه . عبرت که از تجربه حاصل آید :
بهمْدان گشسب آن زمان گفت باز
که ای گشته اندر نشیب و فراز
بگوی آنچه دانی بکار اندرون
به نیک و بد روزگار آزمون .
- امثال :
آزمون رایگان ؛ این همانست که امروز گویند امتحان مال و خرجی ندارد : با پدر رای زد وگفت ای پدر شهر بردسیر خالیست ... اگر سحرگاهی چند سوار در پس دیوارها نزدیک دروازه ٔ شهر کمین سازند و چون در بگشایند خود را در شهر اندازند همانا اهل شهر را دست مدافعت و طاقت ممانعت نباشد... اتابک گفت چنین گفته اند، آزمون رایگان ... (تاریخ سلاجقه ).
هر چیز بخود نیازمند است و خرد به آزمون . (منسوب به اردشیر بابکان ).
کنون آزمون را یکی کارزار
بسازیم تا چون بود روزگار.
فردوسی .
یکی دست بگرفت و بفشاردش
همی آزمون را بیازاردش .
فردوسی .
اگر آزمون را کسی خورْد زهر
از آن خوردنش درد و مرگ است بهر.
فردوسی .
که بر من یکی آزمون را بجنگ
بگردد بسان دلاور نهنگ .
فردوسی .
دگر آنکه از آزمون خرد
بکوشد بمردی ّ و گرد آورد.
فردوسی .
بپذرفت هر مهتری باژ و ساو
نکرد آزمون گاو با شیر تاو.
فردوسی .
یکی تیغ دارم من الماس گون
بزخم نوی خواهمش آزمون .
اسدی .
بجنگ آنکه سست آید از آزمون
ورا نام بفکن ز دیوان برون .
اسدی .
همه دوستان را بمهر اندرون
گه خشم و سختی کنند آزمون .
اسدی .
سزا آن بدی کز نخستین کنون
مرا کردی اندر هنرآزمون .
اسدی .
مرا لشکری کآزمون کرده ام
همین بس که از زابل آورده ام .
اسدی .
خواهی که کینْش جوئی ازبهر آزمون
پیشانی پلنگ و کف اژدها بخار.
قطران .
از کمین بیرون جهد چون باد روز معرکه
گر کسی گوید زبهر آزمون آن را که هان .
ازرقی .
آزادگی و طمع بهم ناید
من کرده ام آزمون بصد مرّه .
ناصرخسرو.
جهانا زآزمون سنجاب و از کردار پولادی
بزیر نوش در نیشی بروی زهر در قندی .
ناصرخسرو.
ور بکاری آزمون را تخم آز
گر بروید برنیارد جز محال .
ناصرخسرو.
کسی راکآزمودی چند بارش
مکن زنهار دیگر آزمونش .
عطار.
آزمایش چون نماید جان او
کندگردد زآزمون دندان او.
مولوی .
جان نباشد جز خبر در آزمون
هر کرا افزون خبر جانش فزون .
مولوی .
|| حاصل تجربه . عبرت که از تجربه حاصل آید :
بهمْدان گشسب آن زمان گفت باز
که ای گشته اندر نشیب و فراز
بگوی آنچه دانی بکار اندرون
به نیک و بد روزگار آزمون .
فردوسی .
- امثال :
آزمون رایگان ؛ این همانست که امروز گویند امتحان مال و خرجی ندارد : با پدر رای زد وگفت ای پدر شهر بردسیر خالیست ... اگر سحرگاهی چند سوار در پس دیوارها نزدیک دروازه ٔ شهر کمین سازند و چون در بگشایند خود را در شهر اندازند همانا اهل شهر را دست مدافعت و طاقت ممانعت نباشد... اتابک گفت چنین گفته اند، آزمون رایگان ... (تاریخ سلاجقه ).
هر چیز بخود نیازمند است و خرد به آزمون . (منسوب به اردشیر بابکان ).
فرهنگ عمید
۱. آزمایش؛ امتحان: ◻︎ وگر آزمون را کسی خورد زهر / از آن خوردنش درد و مرگ است بهر (فردوسی: ۸/۷۳)، ◻︎ کنون آزمون را یکی کارزار / بسازیم تا چون بُوَد روزگار (فردوسی: ۳/۲۶۴).
۲. حاصل تجربه.
۳. مجموع سئوالهای تشریحی یا چندگزینهای برای سنجیدن دانش فرد و نمره دادن به او.
۴. [قدیمی] تجربه.
کلمات دیگر: