abrasion, bruise, chafe, fret, hurt, irritation, peeve, pique, ruffle, stew, stigma, umbrage
آزردگی
فارسی به انگلیسی
state of being vexed, annoyment
مترادف و متضاد
افسردگی، رنجش، رنجیدگی، ملال، ملالت، نژندی
فرهنگ معین
(زَ یا زُ دِ)(حامص .)رنجش ، رنجیدگی .
لغت نامه دهخدا
آزردگی . [ زَ دَ / دِ ] (حامص ) صدمه . جراحت . خستگی . || رنجگی .رنجیدگی . دلتنگی . دلخوری . || خشم . غضب .
فرهنگ عمید
۱. رنجیدگی؛ دلتنگی؛ رنجش.
۲. (اسم) [قدیمی] زخم.
کلمات دیگر: