کلمه جو
صفحه اصلی

آبخوری

فارسی به انگلیسی

drinking fountain, drinking-cup , tankard


مترادف و متضاد

تنگ، سبو، کوزه، مشربه


آبخور، آبشخور


۱. تنگ، سبو، کوزه، مشربه
۲. آبخور، آبشخور


فرهنگ معین

(خُ) (اِمر.) 1 - لیوان . 2 - شارب ، سبیل . 3 - نوعی از دهنة اسب که هنگام آب دادن بر دهانش زنند.


لغت نامه دهخدا

آبخوری . [ خوَ / خ ُ ] (اِ مرکب ) ظرف آب خوردن . مشربه . آبخواره . آبخور. || شارب (موی سبلت ). || نوعی از دهنه ٔ اسب که هنگام آب دادن بر دهان او زنند.


فرهنگ عمید

۱. ظرف بلوری یا فلزی که با آن آب می‌خورند؛ لیوان؛ آب‌جامه.
۲. موی سبلت.
۳. نوعی دهنۀ اسب.
۴. جایی یا دستگاهی در اماکن عمومی که برای خوردن آب تعبیه شده است.


گویش مازنی

نام مرتعی در آمل



کلمات دیگر: