water - distributor, person employed in irrigation
آبیار
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
آببان، آبپا، میراب
فرهنگ معین
(ص مر.) میرآب . تقسیم کنندة آب برای مزارع و باغ ها.
لغت نامه دهخدا
آبیار. [ آب ْ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه سمنان و دامغان میان سمنان و تلیستان در 230 هزارگزی طهران .
آبیار. [ آب ْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آنکه کشت را آب دهد. اویار. آب بخش . میرآب . قلاد. ساقی :
تا کشت تخم مهر تو، یکدم جدا نشد
از چشمه سار خون جگرآبیار چشم .
تا کشت تخم مهر تو، یکدم جدا نشد
از چشمه سار خون جگرآبیار چشم .
کمال اصفهانی .
فرهنگ عمید
کسی که مٲمور تقسیم کردن آب برای باغها، مزارع، و خانهها است؛ میرآب.
کلمات دیگر: