کلمه جو
صفحه اصلی

آثار

فارسی به انگلیسی

traces, relics, monuments, traditions


مترادف و متضاد

تالیفات، نوشته‌ها


پیامدها، تبعات


رد، رگه، نشانه‌ها


کارها


۱. رد، رگه، نشانهها
۲. کارها
۳. تالیفات، نوشتهها
۴. پیامدها، تبعات


فرهنگ معین

[ ع . ] ( اِ.) جِ اثر؛ نشانه ها.


لغت نامه دهخدا

آثار. (ع اِ) ج ِ اَثَر و اِثْر. نشانه ها. علامات . چیزها که از کسی بر جای ماند. آسال :
ای فخر آل اردشیر ای مملکت را ناگزیر
ای همچنان چون جان و تن آثار و افعالت هژیر.

دقیقی .


چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار
چنین نماید شمشیر خسروان آثار.

عنصری .


آن رسوم و آثار ستوده هیچ جای نیست . (تاریخ بیهقی ). پادشاهان را چون نیکوسیرت و نیکوآثار باشند طاعت باید داشت . (تاریخ بیهقی ).
آنکه آثار همتش بسته ست
گردن دین و ملک را زیور.

مسعودسعد.


و تو اگرچه مراد خویش مستور میداشتی من آثار آن میدیدم . (کلیله و دمنه ). و یکی از آثار باقی آن پادشاه حضرت بغداد است . (کلیله و دمنه ). آنچنان آثار مرضیه و مساعی حمیده که در تقدیم ابواب عدل و سیاست سلطان ماضی ... ابوالقاسم محمود است . (کلیله و دمنه ). آثار و دلائل آن حیرت می بینم . (کلیله و دمنه ). آنگاه در آثار و نتائج علم طب تأملی کردم . (کلیله و دمنه ). || احادیث و اخبار مأثوره . سنن . واهل حدیث آنچه را که از پیغمبر مأثور است خبر و آنچه را از صحابه منقول است اثر گویند. || لوازمی که معلل بیک چیز باشند یعنی علت آنها یک چیز باشد. (تعریفات میرسید شریف ). || ج ِ ثأر، به معنی خونخواهی ، کینه جوئی .
- آثار سفلی ؛ آثار طبایع و عناصر چهارگانه .
- آثار علوی ؛ اثرهای افلاک و کواکب .

فرهنگ عمید

نشانه‌ها.
⟨ آثار عِلوی: [قدیمی] پدیده‌های هواشناسی، مانند رعدوبرق، صاعقه، باران، برف، و باد؛ کائناتِ جَو.
⟨ آثار سِفلی: پدیده‌های زمین‌شناسی، مانند چشمه‌ها، آتش‌فشان‌ها، کوه‌ها، و معادن.


فرهنگ فارسی ساره

نشانه ها، یادبودها، یادگارها



کلمات دیگر: