کلمه جو
صفحه اصلی

آتشین

فارسی به انگلیسی

fiery, ardent


flaming, igneous, intense, vehement, vehemently


مترادف و متضاد

آتشناک، آتشی، آذرگون، آذرین، داغ، سوزان، مشتعل


فرهنگ معین

(تَ) (ص نسب .) آتشی ، از آتش .


لغت نامه دهخدا

آتشین . [ ت َ ] (ص نسبی ) آتشی . از آتش . منسوب به آتش .


فرهنگ عمید

۱. از جنس آتش.
۲. [مجاز] مهیج؛ اثرگذار؛ پرشوروحال: سخنرانی آتشین، ◻︎ دلم را داغ عشقی بر جبین نِه / زبانم را بیانی آتشین ده (وحشی: ۴۹۰).
۳. سوزان.
۴. به رنگ آتش؛ سرخ تیره.
۵. [مجاز] بسیارخشمگین؛ تند.
۶. [مجاز] جان‌سوز؛ رنج‌آور: ◻︎ آب بزن بر حسد آتشین / باد در این خاک از او می‌رسد (مولوی۲: ۲۵۵).



کلمات دیگر: