کلمه جو
صفحه اصلی

آیت

فارسی به انگلیسی

sign, miracle


فرهنگ اسم ها

(تلفظ: āyat) (عربی) نشانه ، علامت . ← آیه . (واژه‌ی آیت و آیه هر دو از نظر معنی یکسان هستند اما با توجه به موسیقی واژه‌ها ، فراوانی و عرف نامگذاری آیت برای پسران و آیه برای دختران انتخاب می‌گردد).


مترادف و متضاد

آیه، علامت، نشان، نشانه


اعجوبه، نادره


عبرت


اعجاز، معجزه


برهان، حجت، دلیل


۱. آیه، علامت، نشان، نشانه
۲. اعجوبه، نادره
۳. عبرت
۴. اعجاز، معجزه
۵. برهان، حجت، دلیل


فرهنگ معین

(یَ) [ ع . ] ( اِ.)1 - نشانه ،علامت . 2 - معجزه . 3 - دلیل ، برهان . 4 - هر یک از جمله های قرآن که با هم تشکیل یک سوره را می دهند. 5 - اعجوبه . 6 - عبرت . ج . آیات .


لغت نامه دهخدا

آیت . [ ی َ ](ع اِ) نشان . نشانه . علامت . اماره . آیة :
ای بزمگه تو صورت فردوس
وی رزمگه تو آیت محشر.

مسعودسعد.


|| معجز. دشواری . معجزه . اعجاز. کرامت :
او آیت پیمبر ما بود روز حرب
از ذوالفقار بود و ز صمصام آیتش .

ناصرخسرو.


و آیتها نمود از عصا و دیگر چیزها. (مجمل التواریخ ).
گفت من اینها ندانم حجتی
که بود در پیش عامه آیتی .

مولوی .


|| دلیل . حجت . برهان :
چون چون و چرا خواستم وآیت محکم
در عجز بپیچیدند این کور شد آن کر.

ناصرخسرو.


|| هر یک از تکّه ، طائفه ، جمله ، کلام ، فقره و جماعت حرفهای قرآن که سوره از آنها مرکب است . یک سخن تمام از قرآن : سوره ٔ اخلاص چهار آیت است . ج ، آیات ، آی ، آیای :
بوقت شاه جهان گر پیمبری بودی
دویست آیت بودی به شأن شاه ایدر.

فرخی .


مادر فرقان چه دانی تو که هفت آیت چراست
یا شهادت را چرا همراه کردستند لا؟

ناصرخسرو.


بیت و غزل بر طلب فحش و لهو
بی هنران را بدل آیت است .

ناصرخسرو.


آیتی آمده در این بشما
گرچه امروز وقت آیت نیست .

مسعودسعد.


تا یکی نان بسائلی به نداد
هجده آیت خداش نفرستاد.

سنائی .


هست در تنزیل بر تصدیق این معنی دلیل
آیت ان لیس للانسان الا ما سعی .

عبدالواسع جبلی .


سعدی شیرین سخن این همه شور از کجاست
شاهد ما آیتیست وینهمه تفسیر او .

سعدی .


سعادت ازلی ّ و شقاوت ابدی
دو آیتند بر اوراق آسمان مسطور.

سلمان ساوجی .


|| عجیبه . اُعجوبه : و امیر مسعود در این باب آیتی بود و او را در این باب دقایق بسیار است . (تاریخ بیهقی ). جدّه ای بود مرا... و با این چیزهای پاکیزه ساختی از خوردنی و شربتها بغایت نیکو و اندر آن آیتی بود. (تاریخ بیهقی ). || رسالت . || عبرت . || شخص . کالبد. || جماعت .
- آیت مرد ؛ رهط او. قوم او.

فرهنگ عمید

۱. نشانه؛ علامت؛ آیه؛ نشان.
۲. معجز؛ معجزه.
۳. [قدیمی، مجاز] مرد بزرگ و چیز عجیب.
۴. [مجاز] دلیل؛ حجت.
۵. هریک از جمله‌های قرآن.


فرهنگ فارسی ساره

نشان، نشانه، نشان



کلمات دیگر: