کلمه جو
صفحه اصلی

آماده کردن

فارسی به انگلیسی

to make ready, to equip


accommodate, arrange, dress, equip, fit, fix, mobilize, prepare, prime, provide, ready, refit, unlimber


لغت نامه دهخدا

آماده کردن . [ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اِعداد. احتشاد. برساختن . ساختن . مهیا کردن . اشراط. تیار، راست ، بسامان کردن . پرداختن . ساختن و پرداختن . آمادن .



کلمات دیگر: