to dip, to mix, to smear, to moisten, to impregnate, to adulterate, to welter, to saturate, to soak, to infuse, to macerate, to pollute
آغشتن
فارسی به انگلیسی
impregnate, impregnation, saturate
مترادف و متضاد
آلودن، آمیختن، اختلاط، خیساندن، قاطیکردن، مخلوطکردن، نمکردن
فرهنگ فارسی
در مایعی مخلوط کردن، آلودن، آغشته کردن
جملات نمونه
پنبه را با الکل آغشتن و روی زخم مالیدن
to dip cotton in alcohol and rub in it on the sore
گچ را با آب آغشتن
to mix plaster with water
دستان خود را به خون اشخاص بیگناه آغشتن
to smear one's hands with the blood of innocent people
فرهنگ معین
(غَ یا غِ تَ) 1 - (مص م .) خیس کردن ، نم کردن . 2 - آلودن . 3 - (مص ل .) خیسیدن ، نم کشیدن .
لغت نامه دهخدا
آغشتن . [ غ َ / غ ِ ت َ ] (مص ) تر نهادن . خیس کردن . خیساندن . فژغردن . نرم کردن با تری و نم . سرشتن . آغاریدن . آغاردن . انقاع . نقع. || آلودن . ضمخ . تضمیخ . مضخ . تضمخ . لطخ . تلطیخ . تر کردن . رجوع به آغشته شود. || و بمعنی آمیختن و مزج و خلط نیز آورده اند لیکن شواهدی که می آورند بهمان معانی پیشین انسب است . این فعل لازم و متعدی هر دو آید.و ظاهراً مصدر دوم آن آغارش باشد. آغشتم . بیاغار.
فرهنگ عمید
۱. خیس کردن؛ تر کردن.
۲. آلوده کردن.
۳. آمیختن؛ سرشتن.
۴. (مصدر لازم) آلوده شدن؛ تر شدن.