کلمه جو
صفحه اصلی

آویزان

فارسی به انگلیسی

hanging, suspended


dangler, dependent, floppy, hanging, pendulous, swinger


مترادف و متضاد

آویخته، آویز، معلق


فرهنگ معین

(ص فا.) 1 - معلق ، آویخته . 2 - در حال جنگ و گریز.


لغت نامه دهخدا

آویزان . (نف ، ق ) در حال آویختگی . || آویخته . معلق . آونگ . آون . دروا. آونگان . دلنگان .
- آویزان کردن ؛ آویختن . تعلیق .
|| جنگ و گریز کنان . گریز و آویز کنان : غوریان دررمیدند و هزیمت شدند وآویزان میرفتند تا ده . (تاریخ بیهقی ). || مشغول . دست بکار. آغازان . || دست بیقه :
باد سحری سپیده دم خیزانست
با میغ سیه بجنگ آویزانست .

منوچهری .



فرهنگ عمید

۱. آویخته؛ معلق.
۲. (قید) در حال آویختگی.
۳. طفیلی؛ مزاحم.
۴. [عامیانه] غمگین.
۵. در حال دعوا؛ گلاویز.



کلمات دیگر: