کلمه جو
صفحه اصلی

آمر

فارسی به انگلیسی

commanding, imperious, [n., rare] one who gives an order


مترادف و متضاد

امرکننده، حاکم، فرمانده، کارفرما ≠ مامور


فرهنگ معین

(مِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) امر کننده ، فرماینده . 2 - ( اِ.) روز ششم یا چهارم از ایام عجوز.


لغت نامه دهخدا

آمر. [ م ِ ] (ع ص ) فرماینده . فرمانده . کارفرما. صاحب امر. ج ، آمِرین . || (اِ) ششم روز از ایام عجوز یا چهارم روز آن .


فرهنگ عمید

امرکننده؛ امردهنده؛ فرمان‌دهنده؛ فرمانده؛ کارفرما.


دانشنامه عمومی

آمِر: امر کننده،فرمانروا


فرهنگ فارسی ساره

فرماینده



کلمات دیگر: