کلمه جو
صفحه اصلی

بی آبی

فارسی به انگلیسی

drought, dryness


مترادف و متضاد

بی‌بارانی، خشکسالی ≠ ترسالی


لغت نامه دهخدا

بی آبی . (حامص مرکب ) خشکی و خشکسالی : در ولایت نسف بی آبی شد همه ٔ زراعات خراب شد. (انیس الطالبین بخاری ). || بی رونقی و بی طراوتی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
قلم در حرف کش بی آبیم را
شفیع آرم بتو بی خوابیم را.

نظامی .


|| بی آبرویی :
چند بی آبی نمایی تا مگر
کرده های ما بچاهی افکنی .

عمادی شهریاری .


|| تشنگی :
برون آمد از زیر ابر آفتاب
ز بی آبی اندام خسرو در آب .

نظامی .




کلمات دیگر: