to stagger, to totter, to lurch, to totter, to reel, to swag, to bumble, to falter, to wobble, to dodder
تلو تلو خوردن
فارسی به انگلیسی
lurch
فارسی به عربی
بکرة , ترنح
فرهنگ فارسی
در اثر نداشتن تعادل به چپ و راست متمایل شدن، پیلی پیلی خوردن
جملات نمونه
مرد مست در خیابان تلو تلو میخورد
the drunken man was staggering in the street
کلمات دیگر: