کلمه جو
صفحه اصلی

رأی

فارسی به انگلیسی

vote, voice, opinion, judgement


counsel, opinion, judgement, prudence


مترادف و متضاد

اندیشه، رای، فکر، نظر


اعتقاد، باور، زعم، عقیده


تدبیر، شور، مشورت


حدس، قیاس


راه


آهنگ، تصمیم، عزم، قصد



رایزنی، شور، مشاوره، مشورت


فرهنگ معین

(رَ) [ ع . ] (اِ.) نک رأی . ج . آراء.


فرهنگ فارسی ساره

را



کلمات دیگر: