کلمه جو
صفحه اصلی

سرآغاز

فارسی به انگلیسی

exordium, proem, preamble


embryo, germ, incunabula, introduction, opening, origin, preface, prelude, prologue, rudiment, spring, steppingstone, sunrise


مترادف و متضاد

دیباچه، مقدمه ≠ اختتام، پایان، خاتمه


فرهنگ فارسی

صحنۀ آغازی کوتاه و جالبِ‌توجهی از فیلم که معمولاً پیش از عنوان‌بندی یا همراه با آن، برای جلب نظر تماشاچی به نمایش درآید


فرهنگ معین

( ~ .) (اِمر.) دیباچه ، مقدمه ، هرچه با آن چیزی شروع شود.


لغت نامه دهخدا

سرآغاز. [ س َ ] (اِ مرکب ) مقابل سرانجام . چیزی که به آن شروع چیزی واقع شود، و با لفظ کردن و زدن مستعمل است . (آنندراج از بهار عجم ) :
ای نام تو بهترین سرآغاز
بی نام تو نامه کی کنم باز.

نظامی .


چو برقع ز روی سخن برفکند
سرآغاز آن از دعا درفکند.

نظامی .


کف صیتش سرآغاز شهی وختم سلطانی
بنام نامی ختمی پناهی شاه بطحی زد.

زلالی (از آنندراج ).


حبیبی کو بود محبوب دلها
سرآغاز بهار و آب و گِلها.

زلالی (از آنندراج ).


- سرآغاز کردن ؛شروع کردن . آغاز نمودن :
نخستین گره کز سخن باز کرد
سخن را بچربی سرآغاز کرد.

نظامی .


چو شاه این سخن را سرآغازکرد
چنان گنج سربسته را باز کرد.

نظامی .



فرهنگ عمید

دیباچه؛ مقدمه؛ هرچه که با آن چیزی شروع شود.



کلمات دیگر: