dairy, lion-cage
شیرخانه
فارسی به انگلیسی
لغت نامه دهخدا
شیرخانه . [ ن َ ] (اِخ ) نام دیگر بلخ بامی . بلخ . (یادداشت مؤلف ) :
به فرخ ترین فال گیتی فروز
سپه راند از آمل شه نیمروز
سوی شیرخانه به شادی و کام
که خوانی ورا بلخ بامی به نام
به کالف شد از بلخ گاه بهار
وز آنجایگه کرد جیحون گذار.
به فرخ ترین فال گیتی فروز
سپه راند از آمل شه نیمروز
سوی شیرخانه به شادی و کام
که خوانی ورا بلخ بامی به نام
به کالف شد از بلخ گاه بهار
وز آنجایگه کرد جیحون گذار.
اسدی .
شیرخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) شرابخانه . (آنندراج ). به معنی میخانه است . (از غیاث ) :
گردش چشم یار را نازم
باد او شیرخانه ٔ دل ما.
گردش چشم یار را نازم
باد او شیرخانه ٔ دل ما.
جلال اسیر (از آنندراج ).
شیرخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) محلی که شیر (اسد) را در آن نگاه دارند. (یادداشت مؤلف ). باغ وحش .
کلمات دیگر: