officer in charge of town decorations
شهرآرا
فارسی به انگلیسی
لغت نامه دهخدا
شهرآرا. [ ش َ ] (اِمص مرکب ) تزیین شهر برای جشنی یا ورود شاهی و غیره .آذین بندی شهر. (یادداشت مؤلف ). شهرآرایی . رجوع به شهرآرایی شود. || (نف مرکب ) آرایش دهنده ٔ شهر. آنچه یا آنکه شهر را بیاراید. || آنکه بزیبائی مایه ٔ آرامش شهر شود. شهرآرای :
کیست کو بر ما به بیراهی گواهی میدهد
گو ببین آن روی شهرآرا و عیب من مکن .
رجوع به شهرآرای شود.
کیست کو بر ما به بیراهی گواهی میدهد
گو ببین آن روی شهرآرا و عیب من مکن .
سعدی .
رجوع به شهرآرای شود.
فرهنگ عمید
۱. آرایندۀ شهر؛ آرایشکنندۀ شهر.
۲. (اسم مصدر) زیب و زینت بستن شهر؛ آذینبندی شهر.
کلمات دیگر: