کلمه جو
صفحه اصلی

فرو کردن

فارسی به انگلیسی

to thrust, to drive(as a nail), to stick


insert, stab


dash, dig, insertion, poke, ram, sink, stick


فارسی به عربی

اسلق , اغرس , حفر , دفع , زرع , مربي


دانشنامه عمومی

گستردن، دراز کردن. سر برآور از گلیمت ای کریم پس فرو کن پای بر قدر گلیم منطق الطیر عطار، ت؛شفیعی:ش.بیت:379



کلمات دیگر: