old, hoary, antediluvian, senior, ancient, aged
کهنسال
فارسی به انگلیسی
aged, ancient, antediluvian, old, hoary, senior
مترادف و متضاد
پیر، جاافتاده، زال، سالخورده، سالمند، شیخ، فرتوت، قدیمی، کلانسال، مسن، معمر ≠ جوان، خردسال
فرهنگ فارسی
سالخورده، پیر
جملات نمونه
حیف است که این درخت کهنسال را ببریم
it is a pity if we cut this old tree down
کلمات دیگر: