کلمه جو
صفحه اصلی

همینطوری

فارسی به انگلیسی

just like that, gratuitously, at random, in one lot, casual, randomly


دانشنامه عمومی

[قید] ۱.بی قصد و هدف یا تأمّل.دل بخواه:«این آهنگ/رشته/مؤسّسه رو همینطوری انتخاب کردم»«همینطوری انتخاب رشته کردم»«اومدم همینطوری حرف دلم رو بنویسم»«آدمهایی که در این فیلم دیدم واقعاً همینطوری حرف می زنند و همینطوری دعوا می کنند و همینطوری طمع می کنند و همینطور هم حماقت می کنند .» ۲-بی وقفه.همینطور.یکریز:« ۱۰ دقیقه همینطوری حرف دوستانه می زدن»«همینطوری حرف میزد که رسید به اینجا.»«کوزه می گرفتم روی دوشم و آنها هم می خندیدند [...] من همین طوری کار خودم را می کردم.» (روزنامه ایران ۲۹ اردیبهشت ۹۳) ۳-به همین شکل:«یکی تو کلاسمونه قشنگ همینطوری حرف میزنه.»« از همون اول باید همینطوری حرف میزدم باهمه»



کلمات دیگر: