کلمه جو
صفحه اصلی

میانه سالی

فرهنگ فارسی

میانه سال بودن .

لغت نامه دهخدا

میانه سالی. [ ن َ / ن ِ ] ( حامص مرکب ) حالت میانه سال. کهولت. کهل. دومویی. دومویگی. داشتن سنی در میان جوانی و پیری. نه جوان و نه پیر بودن. ( از یادداشت مؤلف ).


کلمات دیگر: