juiciness
آبداری
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
کیفیتی دریافتنی مربوط به حس چشایی که ناشی از وجود آب در مادۀ غذایی است
فرهنگ معین
1 - (حامص .) آبدار بودن ، شغل آبدار. 2 - طراوت ، تازگی . 3 - ( اِ.) نمدی نامرغوب که در سفرها مورد استفاده قرار می گرفت .
لغت نامه دهخدا
آبداری . (حامص مرکب ) شغل آبدار :
سوی آبداری رسید آبدار
نکوهیده خواندار برشد بدار.
|| طراوت . تازگی . ری ّ :
بدین آبداری و این راستی
زمان تا زمان آیدش کاستی .
|| (اِ مرکب ) اسبی یا استری که بر آن اثاث آبدارخانه حمل کنند و نیز خود آن اثاث را آبداری گویند. || نمدی از جنس پست که در سفرها همراه دارند گستردن در منازل را.
سوی آبداری رسید آبدار
نکوهیده خواندار برشد بدار.
شمسی (یوسف و زلیخا).
|| طراوت . تازگی . ری ّ :
بدین آبداری و این راستی
زمان تا زمان آیدش کاستی .
فردوسی .
|| (اِ مرکب ) اسبی یا استری که بر آن اثاث آبدارخانه حمل کنند و نیز خود آن اثاث را آبداری گویند. || نمدی از جنس پست که در سفرها همراه دارند گستردن در منازل را.
کلمات دیگر: