کلمه جو
صفحه اصلی

آرمیده

فارسی به انگلیسی

static


مترادف و متضاد

آسوده، خفته، غنوده


فرهنگ معین

(رَ دِ) (ص مف .) 1 - خفته ، 2 - ساکن ، مطمئن .


لغت نامه دهخدا

آرمیده . [ رَ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) آسوده . مستریح . ساکن . بی حرکت . ساکت . خفته . خوابیده . آرام . آرام گرفته . مقابل جنبان و جنبنده :
از ما رها شدی دگری را رهی شدی
از ما رمیده با دگری آرمیده ای .

شهره ٔ آفاق (از صحاح الفرس ).


ز کارآگهان آنکه بدرهنمای
بیامد به نزدیک پرده سرای
بجائی غو پاسبانی ندید
جز از آرمیده جهانی ندید.

فردوسی .


محرّک نخستین ، جنبنده نشاید وزبهر این او را آرمیده کردند... و گروهی جسم نهادند آرمیده ٔ بی کرانه . (التفهیم ).
یکی بین آرمیده در غنا غرق
یکی پویان و سرگشته ز افلاس .

سنائی .


صدف حیران بدریا در دوان آهوبصحرا در
رمیده و آرمیده هر دو در دریا و در هامون .

سنائی .


- آرمیده خواندن ؛ همواره خواندن . ترتیل .

فرهنگ عمید

۱. آرام‌گرفته؛ آسوده.
۲. خفته.
۳. [قدیمی] ساکن.
۴. [قدیمی] آهسته.



کلمات دیگر: