complete, entire, long, long-term, running, together
آزگار
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
تمام، طولانی، کامل
فرهنگ معین
(زَ یا زِ) (ق .) (عا.) کامل ، تمام ، دراز، طولانی .
لغت نامه دهخدا
آزگار. [ زِ ] (ص ) تمام . کامل . تخت . شمرده . اَجْرَد. آزاد. جَرْداء: شش ماه ِ آزگار. یک سال آزگار.
فرهنگ عمید
۱. تمام؛ کامل.
۲. دراز؛ طولانی؛ مداوم: یک سال آزگار، شش ماه آزگار.
دانشنامه عمومی
مداوم، پشت سر هم، کامل، تمام.
اصطلاحاً به معنی لعنتی ، بی فایده ، بی حاصل ، از دست رفته ، حرام شده
گویش مازنی
زمان ممتد و طولانی
کلمات دیگر: