experimenter
آزمایشگر
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
مجرب
آزماینده، آزمونگر، ممتحن
۱. مجرب
۲. آزماینده، آزمونگر، ممتحن
فرهنگ فارسی
← آزمایشگر پروازی
لغت نامه دهخدا
آزمایشگر. [ زْ / زِ ی ِ گ َ ] (ص مرکب ) ممتحِن . آزماینده . مجرِّب :
بدان خانه ٔ باستانی شدم
بهنجار چون آزمایشگری .
بدان خانه ٔ باستانی شدم
بهنجار چون آزمایشگری .
منوچهری .
فرهنگ عمید
آزماینده؛ آزمایشکننده.
کلمات دیگر: