damp
آغار
فارسی به انگلیسی
فرهنگ معین
1 - ( اِ.) نم و رطوبت . 2 - (ص .) نم کشیده ، خیس شده .
لغت نامه دهخدا
آغار. (اِ) نم . زه . ثاد. نداوت . ندا :
عقیق وار شده ست آن زمین ز بس که ز خون
بروی دشت و بیابان فروشده ست آغار.
|| آنچه ترابد از کوزه ومانند آن :
از هرچه سبو پر کنی از زیر و ز پهلوش
زآن چیز برون آید و بیرون دهد آغار.
از خاطرپرعلم سخن ناید جز خوب
از پاک سبو پاک برون آید آغار.
|| اُغُر. آغال .
- بدآغار ؛ بدآغال . شوم . نحس :
یکی زشت روی بدآغار بود
تو گوئی بمردم گزی مار بود.
عقیق وار شده ست آن زمین ز بس که ز خون
بروی دشت و بیابان فروشده ست آغار.
کسائی یا عنصری .
|| آنچه ترابد از کوزه ومانند آن :
از هرچه سبو پر کنی از زیر و ز پهلوش
زآن چیز برون آید و بیرون دهد آغار.
ناصرخسرو.
از خاطرپرعلم سخن ناید جز خوب
از پاک سبو پاک برون آید آغار.
ناصرخسرو.
|| اُغُر. آغال .
- بدآغار ؛ بدآغال . شوم . نحس :
یکی زشت روی بدآغار بود
تو گوئی بمردم گزی مار بود.
ابوشکور.
فرهنگ عمید
۱. نم و رطوبت که به زمین یا در چیزی فروبرود و اثر آن باقی بماند: ◻︎ عقیقزار شدهست آن زمین ز بس که ز خون / به روی دشت و بیابان فزون شدهست آغار (عنصری: ۷۵).
۲. نم و رطوبت که از کوزه و مانند آن بیرون تراود: ◻︎ از خاطر پرعلم سخن ناید جز خوب / از پاکسبو پاک برون آید آغار (ناصرخسرو: ۳۷۷).
کلمات دیگر: