کلمه جو
صفحه اصلی

آمیزگار

فارسی به انگلیسی

sociable, social, sociably


مترادف و متضاد

آمیزشکار، آمیزنده، خوش‌سلوک، خوش‌معاشرت، معاشر، معاشرتی ≠ مردم‌گریز


فرهنگ معین

( اِ.) معاشر.


لغت نامه دهخدا

آمیزگار. (ص مرکب ) آمیزنده . خواهان معاشرت . بسیار معاشرت کننده با مردمان . خالط. خلط. لابک . مخالط :
وگر خنده رویست و آمیزگار
عفیفش ندانند وپرهیزگار.

سعدی .


بگویند ازاین حرف گیران هزار
که سعدی نه اهل است و آمیزگار.

سعدی .



فرهنگ عمید

آمیزنده؛ معاشرت‌کننده؛ کسی که بسیار با مردم آمیزش و همنشینی کند.



کلمات دیگر: