کلمه جو
صفحه اصلی

الزام آور

فارسی به انگلیسی

compelling, necessary, obligatory, binding, bounden, necessity


لغت نامه دهخدا

الزام آور. [ اِ وَ ] (نف مرکب ) تعهدآور. ملتزم کننده . اجباری . رجوع به اِلزام شود.


فرهنگ عمید

تعهدآور.



کلمات دیگر: