انتقال حاصل گشتن منتقل شدن ٠ جابه جا شدن ٠
انتقال افتادن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
انتقال افتادن. [ اِ ت ِ اُ دَ ] ( مص مرکب ) انتقال حاصل گشتن. منتقل شدن. جابجا شدن : ایزد... تقدیر چنان کرده است که ملک راانتقال افتد از این امت بدان امت. ( تاریخ بیهقی ).
کلمات دیگر: