readiness to answer or retort, power of repartee, wordplay
حاضرجوابی
فارسی به انگلیسی
wordplay
مترادف و متضاد
حضورذهن
بذلهگویی
۱. حضورذهن
۲. بذلهگویی
فرهنگ معین
( ~. جَ) [ ع - فا . ] (حامص .) 1 - پاسخ دادن بدون اندیشه ، زود جواب گفتن . 2 - بذله گویی .
لغت نامه دهخدا
حاضرجوابی . [ ض ِ ج َ ] (حامص مرکب ) بدون اندیشه جواب دادن . زود پاسخ دادن . بدون اندیشه پاسخ دادن . چگونگی و حالت حاضرجواب : و ابوالاسودمعروف است به حاضرجوابی . (تفسیر ابوالفتوح رازی ).
بیاران گفت کز خاکی وآبی
ندیدم کس بدین حاضرجوابی .
بیاران گفت کز خاکی وآبی
ندیدم کس بدین حاضرجوابی .
نظامی .
کلمات دیگر: