watermark
خط آب
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
امتداد نقاط تماس سطح آب با بدنۀ کشتی
لغت نامه دهخدا
خط آب . [ خ َطْ طِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از نقش آب که ثبات و بقا ندارد. (آنندراج ) :
هست با خط تو خط چینیان چون خط آب
هست با اقلام تو شمشیر شیران خر گواز.
چون خط آب را کنند نشان
پیل بیرون کشند پیل کشان .
هست با خط تو خط چینیان چون خط آب
هست با اقلام تو شمشیر شیران خر گواز.
منوچهری (از آنندراج ).
چون خط آب را کنند نشان
پیل بیرون کشند پیل کشان .
امیرخسرو (از آنندراج ).
کلمات دیگر: