کلمه جو
صفحه اصلی

نهب


مترادف نهب : ایلخانی، تاراج، تالان، چپاول، چپو، حمله، غارت، غنیمت، یغما

فارسی به انگلیسی

plunder, pillage


عربی به فارسی

غارت , چپاول , تاراج , يغما , غنيمت , غارت کردن , چاپيدن


مترادف و متضاد

ایلخانی، تاراج، تالان، چپاول، چپو، حمله، غارت، غنیمت، یغما


فرهنگ فارسی

چپاول، تاراج، غنیمت، نهاب جمع
۱ - ( مصدر ) بقهر و غلبه گرفتن غنیمت گرفتن غارت کردن . ۲ - ( اسم ) غنیمت گیری غرت : (( همه در معرض قتل واسرو در نهاب نهب و فتک ... ) ) ۳ - (اسم ) آنچه بغارت برده شود غنیمت : جمع : نهاب.
غنیمت . یا هر چه بغارت آورده شود . آنچه بغارت بیارند . غارتی . منهوب . یا غارت . سلب . قهر غلبه بر مال . یغما تاراج . تالان . اغاره .

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . ] (اِ. ) غارت ، تاراج . ج . نهاب .

لغت نامه دهخدا

نهب . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان افشاریه ٔ بخش آوج شهرستان قزوین در 45 هزارگزی شمال شرقی آوج و در جلگه ٔ سردسیری واقع است و 298 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ خررود، محصولش غلات و کشمکش و بادام ، شغل اهالی زراعت و قالی و جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).


نهب . [ ن َ ] (ع اِ) غنیمت . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (متن اللغة) (اقرب الموارد). || هرچه به غارت آورده شود. (منتهی الارب ). آنچه به غارت بیارند. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). غارتی . منهوب . (یادداشت مؤلف ). ج ، نهاب ، نهوب . || غارت . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (متن اللغة). سلب . (متن اللغة). قهر و غلبه بر مال . (ازاقرب الموارد). یغما. تاراج . تالان . اغاره . (یادداشت مؤلف ). چپاول . چپو : بفرمود تا دست نهب و ارهاق و هدم و اطراق بر دیار و امصار او دراز کردند.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 361). دست به قتل و نهب آوردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 265). || نوعی ازرکض . (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || استخوان سر زانو، و هما نهبان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نهبان شود. || (مص ) غارت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ) (آنندراج ) (منتهی الارب ). غنیمت گرفتن . (از منتهی الارب ). (از متن اللغة). به قهر و غلبه گرفتن چیزی را. (از ناظم الاطباء). || به سخن گرفتن کسی را . (از منتهی الارب ). بد گفتن کسی را. (تاج المصادر بیهقی ). || در پی پاشنه ٔ مردم گرفتن سگ . (از منتهی الارب ). پاشنه ٔ پای گرفتن سگ . (تاج المصادر بیهقی ). گرفتن سگ عرقوب و پاشنه ٔ پای کسی را. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).


نهب. [ ن َ ] ( ع اِ ) غنیمت. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). || هرچه به غارت آورده شود. ( منتهی الارب ). آنچه به غارت بیارند. ( مهذب الاسماء ) ( از اقرب الموارد ). غارتی. منهوب. ( یادداشت مؤلف ). ج ، نهاب ، نهوب. || غارت. ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ) ( متن اللغة ). سلب. ( متن اللغة ). قهر و غلبه بر مال. ( ازاقرب الموارد ). یغما. تاراج. تالان. اغاره. ( یادداشت مؤلف ). چپاول. چپو : بفرمود تا دست نهب و ارهاق و هدم و اطراق بر دیار و امصار او دراز کردند.( ترجمه تاریخ یمینی ص 361 ). دست به قتل و نهب آوردند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 265 ). || نوعی ازرکض. ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || استخوان سر زانو، و هما نهبان. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به نهبان شود. || ( مص ) غارت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( زوزنی ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). غنیمت گرفتن. ( از منتهی الارب ). ( از متن اللغة ). به قهر و غلبه گرفتن چیزی را. ( از ناظم الاطباء ). || به سخن گرفتن کسی را . ( از منتهی الارب ). بد گفتن کسی را. ( تاج المصادر بیهقی ). || در پی پاشنه مردم گرفتن سگ. ( از منتهی الارب ). پاشنه پای گرفتن سگ. ( تاج المصادر بیهقی ). گرفتن سگ عرقوب و پاشنه پای کسی را. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ).

نهب. [ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان افشاریه بخش آوج شهرستان قزوین در 45 هزارگزی شمال شرقی آوج و در جلگه سردسیری واقع است و 298 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه خررود، محصولش غلات و کشمکش و بادام ، شغل اهالی زراعت و قالی و جاجیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).

فرهنگ عمید

غارت، چپاول، تاراج، غنیمت.

دانشنامه عمومی

نِهِب یا نی هور نام فرعونی در پیش دودمانی مصر باستان بود. پادشاهی او در نخن، که بعدها با نام هیرکانوپولیس شناخته شد، بنیان گذاشته شد.
با آنکه تفسیر دقیق نام او در پرده ای از ابهام است، نام هوروسی او اغلب به معنای «شکارچی» شناخته می شود.

گویش مازنی

/neheb/ نهیب تشر

نهیب تشر


پیشنهاد کاربران

غارت، تاراج

هو
غارت و چپاول.

یک فعل عربی است به معنای به تاراج برد یا غارت کرد


کلمات دیگر: