کلمه جو
صفحه اصلی

چهارچوبه

مترادف و متضاد

framework (اسم)
استخوان بندی، بدنه، کالبد، چارچوب، چهارچوبه، چوب بست

فرهنگ فارسی

یکی از قلاع قراولخانه ایست که در سمت مشرق و شمال بجنورد مابین خاک زعفرانلو و شادلو واقع است .

لغت نامه دهخدا

چهارچوبه . [ چ َ / چ ِ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) چهارچوب . رجوع به چارچوب و چارچوبه و چهارچوب شود.


چهارچوبه . [ چ َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بیرجند.100 تن سکنه دارد. از چشمه و قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و انگور است . شغل اهالی زراعت ، مالداری و قالیچه بافی میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


چهارچوبه. [ چ َ / چ ِ ب َ / ب ِ ] ( اِ مرکب ) چهارچوب. رجوع به چارچوب و چارچوبه و چهارچوب شود.

چهارچوبه. [ چ َ ب َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بیرجند.100 تن سکنه دارد. از چشمه و قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و انگور است. شغل اهالی زراعت ، مالداری و قالیچه بافی میباشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

دانشنامه عمومی

چهارچوبه یک روستا در ایران است که در دهستان گلستان واقع شده است. چهارچوبه ۳۱۳ نفر جمعیت دارد.


کلمات دیگر: