پرسشگر
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
پرسشگر
پیشنهاد کاربران
پرسشگر. کسیکه پرسش میکند، کسی که برای یافتن چیزی پرسش میکند، جستجوگر، بازجو.
کسی که برای فهمیدن یا چیزی پرسش می کند تا به نتیجه برسد
پرسشگر:
جست وجو گر
جست وجو گر
کسی که برای فهمیدن
کسی که برای رسیدن به چیزی پرسش یا جستجو میکند. . .
کسی که برای یافتن پاسخش جستوجو میکند پرسش گر میگویند.
پرسنده. [ پ ُ س َ دَ / دِ ] ( نف ) سائل. مستفسر. سؤال کننده. مستفهم :
لب شاه از آواز پرسنده مرد
زمانی همی بود با باد سرد.
فردوسی.
سخن هر چه گویم دگرگون کنم
تن و جان پرسنده پرخون کنم.
فردوسی.
چو پرسند پرسندگان از هنر
نشاید که پاسخ دهی از گهر.
فردوسی.
دگر گفت پرسنده پرسد کنون
چه داری همی پاسخ رهنمون.
فردوسی.
سخنهای پرسنده پاسخ دهم
بدین آرزو رای فرخ نهم.
فردوسی
چنین گفتند کای پرسنده راز
برای آنکه دارد چشم بد باز.
عطار ( اسرارنامه ) .
- پرسنده خیال ؛کنایه از شاعر و منشی باشد. ( برهان ) . و ظاهراً این صورت مصحف پرستنده خیال باشد.
لب شاه از آواز پرسنده مرد
زمانی همی بود با باد سرد.
فردوسی.
سخن هر چه گویم دگرگون کنم
تن و جان پرسنده پرخون کنم.
فردوسی.
چو پرسند پرسندگان از هنر
نشاید که پاسخ دهی از گهر.
فردوسی.
دگر گفت پرسنده پرسد کنون
چه داری همی پاسخ رهنمون.
فردوسی.
سخنهای پرسنده پاسخ دهم
بدین آرزو رای فرخ نهم.
فردوسی
چنین گفتند کای پرسنده راز
برای آنکه دارد چشم بد باز.
عطار ( اسرارنامه ) .
- پرسنده خیال ؛کنایه از شاعر و منشی باشد. ( برهان ) . و ظاهراً این صورت مصحف پرستنده خیال باشد.
کلمات دیگر: