کلمه جو
صفحه اصلی

made-up

انگلیسی به فارسی

ساختگی، سرهم بندی شده


اختراعی، جعلی، دروغین


بزک کرده، توالت کرده


ساخته شده، ساختگی، تقلبی، مصنوعی، بزک کرده


مترادف و متضاد

invented mentally


Synonyms: fabricated, false, fictional, imaginary, make-believe, mythical, prepared, specious, trumped-up, unreal, untrue


Antonyms: original, real, true


جملات نمونه

a made-up story

داستان ساختگی


She came to the office all made-up.

او بزک‌کرده( آرایش‌کرده) به اداره آمد.



کلمات دیگر: