گردآوری گلهی گاو
roundup
انگلیسی به فارسی
گلهی گاو، گله، دامهای گردآوری شده
سواران و اسبهایی که در این گردآوری شرکت دارند، کابویها
گردآوری، بازداشت (و گردآوری)
(اخبار و غیره) خلاصه، کوتهوار، کوتهگفت
دور گردن، جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده، گرد کردن افزایشی
مترادف و متضاد
collection, collation
Synonyms: assembly, branding, gathering, herding, marshalling, muster, rally, summary, survey
Antonyms: dispersal, scattering
جملات نمونه
a roundup of suspected terrorists
بازداشت کسانی که گمان به تروریست بودن آنها میرود.
a news roundup
خلاصهی اخبار امروز (کوتهوار آگهدادهای روز)
کلمات دیگر: