نمایش
theater or theatre
انگلیسی به فارسی
(بیمارستان و غیره) اتاق عمل (operating theater هم میگویند)
تماشاخانه، تئاتر، نمایشسرا
صحنه، پهنه، پیکارگاه
نمایشنامه
هنر تئاتر
جملات نمونه
Sa'di Theater
تماشاخانهی سعدی
a large theater
یک تماشاخانهی بزرگ
The patient is on her way to the theater.
دارند بیمار را به اتاق عمل میبرند.
In the Pacific theater the war intensified.
جنگ در صحنههای نبرد اقیانوس آرام شدیدتر شد.
اصطلاحات
the theater of the absurd
نمایش پوچی
کلمات دیگر: