کلمه جو
صفحه اصلی

آخریان

فرهنگ معین

(رِ) ( اِ.) 1 - کالا، متاع . 2 - اثاثة خانه .


لغت نامه دهخدا

آخریان . (اِ) اَخْریان . جهاز. بتات . (مهذب الاسماء). اثاث البیت . سِلْعة. متاع . کالا. (زمخشری ). قماش .مال التجارة: رسم آن بازار چنان بوده است که هرچه آخریان معیوب بودی از برده و ستور و دیگر آخریان باعیب ، همه بدین بازار فروختندی . (تاریخ بخارای نرشخی ).
آخریان خرد سفته فرستم بدوست
هیچ ندارم دگر چون دل و جان نزد اوست .

عسجدی .


و اما حال وجود آخریان ، از حال کواکب جنس آخریان نگرند. (کفایةالتعلیم در نجوم ). چون دلیل آخریان بدرجه ٔ عاشر رسد یا درجه ٔ طالع...... نرخ آخریان زیادت گردد. (کفایةالتعلیم ).

فرهنگ عمید

مال و اسباب؛ کالا؛ متاع؛ مال‌التجاره؛ قماش: ◻︎ آخریانِِ خِرد سفته فرستم به دوست / هیچ ندارم دگر چون دل و جان نزد اوست (عسجدی: لغت‌نامه: آخریان)، ◻︎ دزد اگر با چراغ روی آرد / به گزیند ز کوشک آخریان (؟: لغت‌نامه: اَخریان).



کلمات دیگر: