کلمه جو
صفحه اصلی

آردن

فرهنگ معین

(دَ) ( اِ.) 1 - آبکش . 2 - کفگیر.


لغت نامه دهخدا

آردن . [ دَ ] (اِ) ظرفی چون طبقی با سوراخهای بسیار که طباخان و حلوائیان بر سر دیگ نهند و روغن و شیره و ترشی و غیر آن بدان پالایند. آبکش . پالاون . پالونه . ترشی پالا. ماشو. ماشوب . سماق پالا. اَردَن . پالوانه . زازل . || کفگیر. || (اِخ ) نام ولایتی . (برهان قاطع).


آردن . [ دَ ] (مص ) مخفف آوردن ، چون تانستن مخفف توانستن . این مصدرغیرمستعمل لکن مشتقات از آن معمول است :
درنگ آرا سپهر چرخ وارا
کیاخن تَرْت باید کرد کارا.

رودکی .


لعل می را ز درج خم برکش
در کدو نیمه کن بنزد من آر.

رودکی .


ار خوری از خورده بگساردْت رنج
ور دهی مینو فراز آردْت گنج .

رودکی .


بود رسم و آئین شیر دلیر
که آرد به آهستگی شیر زیر.

فردوسی .


به بیشه یکی خوبرخ یافتند [ گیو و طوس ]
پر از خنده لب هر دو بشتافتند
نگاری بدیدند چون نوبهار
که از یک نظر شیر آرد شکار.

فردوسی .


ورا [ کیخسرو را ] پیلتن گفت کاین غم مدار
که کامت برآرد همه روزگار.

فردوسی .


به پیش تو آرم سر و رخش اوی
همان تیغ و گرز جهان بخش اوی .

فردوسی .


گرفتند نفرین به بهرام بر
بدان جام و آرنده ٔ جام بر.

فردوسی .


از مار کینه ورتر ناسازتر چه باشد
گفتار چربش آرد بیرون ز آشیانه .

لبیبی .


و من اینجاام تا همگان را بخوبی ... بر اثر وی بیارند. (تاریخ بیهقی ).
یاد ناری پدرت را که مدام
گه تبنگش چدی و گه خنجک .

اسدی (از فرهنگ ، خطی ).


امروز آزار کس مجوی که فردا
هم ز تو بی شک بجان تو رسد آزار
آنچه نخواهی که من به پیش تو آرم
پیش من از قول و فعل خویش چنان مار.

ناصرخسرو.


خرج آن [ مال ] بیوجه کند پشیمانی آرد. (کلیله و دمنه ).
|| برکشیدن . فروبردن :
چنین است کردار گردان فلک
یکی بر مه آرد یکی بر سمک .

فردوسی .



فرهنگ عمید

۱. کفگیر.
۲. آبکش؛ پالاون.



کلمات دیگر: