کلمه جو
صفحه اصلی

آفتاب زرد

فرهنگ معین

(زَ) (اِمر.) 1 - نزدیک غروب . 2 - پایان عمر، نزدیک مرگ .


لغت نامه دهخدا

آفتاب زرد. [ زَ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) نزدیک غروب که رنگ آفتاب پریده نماید. اصیل . پس از نماز دیگر. پسین ِ دور.ایوار : و پیش سلطان شد، آفتاب زرد. (چهارمقاله ). جمله کارها فروگذاشت و فرخی را برنشاند و روی بامیر نهاد و آفتاب زرد پیش امیر آمد. (چهارمقاله ).
- آفتاب زرد نزدیک شدن کسی را ؛ مرگ او نزدیک رسیدن :
دور از تو گذشت روز عمرم
نزدیک شد آفتاب زردش .

خاقانی .


افتاد بر آفتاب گردم
نزدیک شد آفتاب زردم .

نظامی .



فرهنگ عمید

۱. [مجاز] نهایت پیری؛ نزدیکی زمان مرگ: ◻︎ افتاد بر آفتاب گردم / نزدیک شد آفتاب‌زردم (نظامی۳: ۴۴۸).
۲. [قدیمی] هنگام غروب آفتاب؛ نزدیک غروب که آفتاب رنگ‌پریده به‌نظر آید؛ ایوار.



کلمات دیگر: