کلمه جو
صفحه اصلی

احبار

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جمع حبر؛ 1 - دانشمندان ، علما. 2 - پیشوایان روحانی یهود.


لغت نامه دهخدا

احبار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حِبر و حَبر. دانایان . (غیاث ). دانشمندان : پدر او از اخیار عباد و احبار عُبّاد و اقطاب زهّاد بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || علمای یهود. || مدادها . || نشانها. || صورتها.
- سوره ٔ احبار ؛ سوره ٔ مائده . (غریبین ابوعبید هروی ).
- کعب الاحبار ؛ و آن غلط است و صحیح آن کعب الحبر باشد واو یکی از علمای تابعین است که از یهود بود و مسلمانی گرفت . (منتهی الارب ).


احبار. [ اِ ] (ع مص ) نشان گذاشتن . || بسیارنبات گردیدن زمین . || شاد کردن . (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

حبر ha(e)#NAME?



کلمات دیگر: